/عشق بعد رنج/
part:5
ا.ت:
که یهو زد تو گوشم آنقدر محکم بود که پرت شدم سمت دیوار سرم خورد بهش و سیاهی
کوک:
یه لحظه کنترلم رو از دست دادم و آنقدر محکم زدمش که سرش خورد به دیوار بعد دیدم چشماش رو بسته و تکون نمیخوره یکم تکونش دادم که افتاد و دیدم پشتش کلا خونیه بلندش کردم و داداش بیمارستان سریع بستریش کردن و دکتر رفت بالا سرش دکتر که اومد رفتم جلو پرسیدم(علامت دکتر£)
کوک:ببخشید حالشون چطوره
£:خوبن یه چند دیقه دیگه بهوش میان
کوک:بله ممنون
ا.ت:
چشمام رو باز کردم این سقف سفید رو قبلا زیاد دیده بودم چون تو بچگی زیاد قلبم مشکل پیدا کرده بود و بیهوش شده بودم ولی اینبار به جای قلبم سرم درد میکرد پرستار اومد تو و گفت(علامت پرستار☆)
☆:به به میبینم بهوش اومدی سرت درد میکنه
ا.ت:بله خیلی درد میکنه
☆:یه مسکن زدم برات تو سرم الان کمتر میشه
پرستار رفت من بعد چند دیقه خوابم برد
کوک:
پرستار اومد و گفت بهوش اومده از پنجره دیدم که یکم بیدار بود و بعد خوابید
رفتم تو و رو صندلی نشستم تا اینکه..
ببخشید کمه باز براتون میزارم
ا.ت:
که یهو زد تو گوشم آنقدر محکم بود که پرت شدم سمت دیوار سرم خورد بهش و سیاهی
کوک:
یه لحظه کنترلم رو از دست دادم و آنقدر محکم زدمش که سرش خورد به دیوار بعد دیدم چشماش رو بسته و تکون نمیخوره یکم تکونش دادم که افتاد و دیدم پشتش کلا خونیه بلندش کردم و داداش بیمارستان سریع بستریش کردن و دکتر رفت بالا سرش دکتر که اومد رفتم جلو پرسیدم(علامت دکتر£)
کوک:ببخشید حالشون چطوره
£:خوبن یه چند دیقه دیگه بهوش میان
کوک:بله ممنون
ا.ت:
چشمام رو باز کردم این سقف سفید رو قبلا زیاد دیده بودم چون تو بچگی زیاد قلبم مشکل پیدا کرده بود و بیهوش شده بودم ولی اینبار به جای قلبم سرم درد میکرد پرستار اومد تو و گفت(علامت پرستار☆)
☆:به به میبینم بهوش اومدی سرت درد میکنه
ا.ت:بله خیلی درد میکنه
☆:یه مسکن زدم برات تو سرم الان کمتر میشه
پرستار رفت من بعد چند دیقه خوابم برد
کوک:
پرستار اومد و گفت بهوش اومده از پنجره دیدم که یکم بیدار بود و بعد خوابید
رفتم تو و رو صندلی نشستم تا اینکه..
ببخشید کمه باز براتون میزارم
۵.۱k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.