« شبه آخر »
« شبه آخر »
آنیا : سلام من آنیا فورجر هستم الان ۱۳ سالمه و از ۶ سالگی به فرزند خواندگی لوید فورجر گرفته شدم و بقیش رو هم خودتون میدونین
صبح زود از زبان آنیا :
بیدار شدم کارا مو کردم و از پدرم و مادرم خدا حافظی کردم . ماموریت پدرم ادامه داره و من باید هنوز با دامیان یه جور دوست شم
اما به خوبی پیش نمیره 😒
به مدرسه رسیدم
بکی : سلام آنیا صبح بخیر
آنیا : سلام بکی
بکی : آنیا بیا برای امتحان هفته بعد فردا بریم کتاب خونه ودرس بخونیم نظرت چیه
آنیا : باشه فکر خیلی خوبیه
« دامیان که با نوچه هاش داره از خوابگاه میاد »
بکی : ای بابا دوباره اینا
آنیا که زل زده به دامیان توی ذهنش « باید امروز با دامیان دوست شم »😤
نوچه های دامیان : هی حرف دهنتو بفهم
دامیان : آهای چته کله صورتی آدم ندیدی
بکی دست آنیا رو میگیره و باهم میرن سر کلاس
آنیا : سلام من آنیا فورجر هستم الان ۱۳ سالمه و از ۶ سالگی به فرزند خواندگی لوید فورجر گرفته شدم و بقیش رو هم خودتون میدونین
صبح زود از زبان آنیا :
بیدار شدم کارا مو کردم و از پدرم و مادرم خدا حافظی کردم . ماموریت پدرم ادامه داره و من باید هنوز با دامیان یه جور دوست شم
اما به خوبی پیش نمیره 😒
به مدرسه رسیدم
بکی : سلام آنیا صبح بخیر
آنیا : سلام بکی
بکی : آنیا بیا برای امتحان هفته بعد فردا بریم کتاب خونه ودرس بخونیم نظرت چیه
آنیا : باشه فکر خیلی خوبیه
« دامیان که با نوچه هاش داره از خوابگاه میاد »
بکی : ای بابا دوباره اینا
آنیا که زل زده به دامیان توی ذهنش « باید امروز با دامیان دوست شم »😤
نوچه های دامیان : هی حرف دهنتو بفهم
دامیان : آهای چته کله صورتی آدم ندیدی
بکی دست آنیا رو میگیره و باهم میرن سر کلاس
۲۵۹
۳۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.