پشیمانی (part 1 0)
که ات شروع کرد به نق زدن
ات :من خسته شدم . گشنمهههههه . خوابم میاد .. دستااام درد گرفتن بسهههه جین هیونگ غذا درست کن
جین :ات ساکت باش سرم رفت
نامی:منم گشنمهههههه هیونگ
ات : هیونگ زنگ بزن جیمین بگو پیتزا بخره لطفا
جین :نه خیر غذای نا سالم اصلا
ات :هیونگ لطفاهیونگ هیونگ غذا بخرن
هیونگ اگه به جیمین بگی غذا بخره شوگا و کوک کل ظرفا را میشورن
جین : باشه
جین به جیمین زنگ زد و گفت پیتزا بخره
جیمین رفت غذا ر گرفت و به سمت خانه برگشتن
زنگ را زدن و اومد داخل خانه ات با یه لبخند شیطانی داشت شوگا و کوک را نگاه میکرد
ات سریع پیتزا ها را از دست جیمین گرفت و گذاشت روی میز آشپزخانه و همه اومدن شروع کردن به خردن که
ات گفت : کوک من تو اتاقت که داشتم تمیز میکردم تفنگ پیدا کردم جریان چیه
کوک که داشت نوشابه میخورد پرید تو گلوش و شوگا و جیمین با تعجب به هم نگاه میکردند
کوک که نفسش بالا اومد گفت
چرا رفتی تو اتاقم
ات :داشتم اتاقا را تمیز میکردم
جین: ات حتما الکیه واقعی نبوده
ات : شاید اما خیلی سنگین بود
کوک : برای عکاسی آلبوم جدید قرار شد به همه تفنگ بدن برای عکاسی واقعی نیست ات
ات : باشه رها راستی
همه : باز چیه
ات : هیچی یادم رفت
همه : اتتتتتتتتتت بذار غذامون بخوریم
ات : باشه
غذاشونا خوردن و ات یادش اومد چی میخواست بگه
کوک و شوگا داشتن بلند میشه از اشپزخانه بزن بیرون اما ات با چیزی که گفت کوک و شوگا وایسادن و به ات نگاه کردند
ات : شوگا و کوک کجا
شما قراره ظرفا را بشورید
شوگا و کوک : چییییییییییی چرااااا ما
ات : چون هیونگ گفت شما قراره بشورید
شوگا و کوک : ما دیروز کل ظرفا را شستیم
ات : به هر حالا شما باید بشورید
ات دست شوگا و کوک را گرفت حل داد سمت سینک تا ظرفا را بشورن ........
و....
ات :من خسته شدم . گشنمهههههه . خوابم میاد .. دستااام درد گرفتن بسهههه جین هیونگ غذا درست کن
جین :ات ساکت باش سرم رفت
نامی:منم گشنمهههههه هیونگ
ات : هیونگ زنگ بزن جیمین بگو پیتزا بخره لطفا
جین :نه خیر غذای نا سالم اصلا
ات :هیونگ لطفاهیونگ هیونگ غذا بخرن
هیونگ اگه به جیمین بگی غذا بخره شوگا و کوک کل ظرفا را میشورن
جین : باشه
جین به جیمین زنگ زد و گفت پیتزا بخره
جیمین رفت غذا ر گرفت و به سمت خانه برگشتن
زنگ را زدن و اومد داخل خانه ات با یه لبخند شیطانی داشت شوگا و کوک را نگاه میکرد
ات سریع پیتزا ها را از دست جیمین گرفت و گذاشت روی میز آشپزخانه و همه اومدن شروع کردن به خردن که
ات گفت : کوک من تو اتاقت که داشتم تمیز میکردم تفنگ پیدا کردم جریان چیه
کوک که داشت نوشابه میخورد پرید تو گلوش و شوگا و جیمین با تعجب به هم نگاه میکردند
کوک که نفسش بالا اومد گفت
چرا رفتی تو اتاقم
ات :داشتم اتاقا را تمیز میکردم
جین: ات حتما الکیه واقعی نبوده
ات : شاید اما خیلی سنگین بود
کوک : برای عکاسی آلبوم جدید قرار شد به همه تفنگ بدن برای عکاسی واقعی نیست ات
ات : باشه رها راستی
همه : باز چیه
ات : هیچی یادم رفت
همه : اتتتتتتتتتت بذار غذامون بخوریم
ات : باشه
غذاشونا خوردن و ات یادش اومد چی میخواست بگه
کوک و شوگا داشتن بلند میشه از اشپزخانه بزن بیرون اما ات با چیزی که گفت کوک و شوگا وایسادن و به ات نگاه کردند
ات : شوگا و کوک کجا
شما قراره ظرفا را بشورید
شوگا و کوک : چییییییییییی چرااااا ما
ات : چون هیونگ گفت شما قراره بشورید
شوگا و کوک : ما دیروز کل ظرفا را شستیم
ات : به هر حالا شما باید بشورید
ات دست شوگا و کوک را گرفت حل داد سمت سینک تا ظرفا را بشورن ........
و....
۴.۰k
۰۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.