ادامه//
- بله خب ، همینا .
گارسون : بله
تعظیم کرد و رفت
+ : زیاد میای اینجا؟
-: نه خیلی وقته نیومدم . اخرین بار با یونمی اومدیم اینجا
+: یونمی؟
- : دوست دخترم و .. مادر بچه ام
+: اوه ، متاسفم
- : دیگه وقتی برای اینکه غم گذشته رو بخورم ندارم .
دستش رو روی دستهام گذاشت
- الان تورو دارم . تو قرار نیست ترکم کنی درسته؟
+: اگر یکم مهربون باشی ترکت نمیکنم ، میتونم یه سوال بپرسم ؟
دستاش رو زد زیر چونه اش و گفت : مشتاقم بشنوم .
+ : چرا امروز رفتارهات فرق کرده ؟!
- : واقعا نفهمیدی ؟
سرم رو به چپ و راست چرخوندم
- : بورام .. این دوباره اتفاق افتاده . دوباره .. تونستم عاشق بشم !
+چی؟ من..نمیفهمم
-باید بفهمی که دوستت دارم
---
گارسون : بله
تعظیم کرد و رفت
+ : زیاد میای اینجا؟
-: نه خیلی وقته نیومدم . اخرین بار با یونمی اومدیم اینجا
+: یونمی؟
- : دوست دخترم و .. مادر بچه ام
+: اوه ، متاسفم
- : دیگه وقتی برای اینکه غم گذشته رو بخورم ندارم .
دستش رو روی دستهام گذاشت
- الان تورو دارم . تو قرار نیست ترکم کنی درسته؟
+: اگر یکم مهربون باشی ترکت نمیکنم ، میتونم یه سوال بپرسم ؟
دستاش رو زد زیر چونه اش و گفت : مشتاقم بشنوم .
+ : چرا امروز رفتارهات فرق کرده ؟!
- : واقعا نفهمیدی ؟
سرم رو به چپ و راست چرخوندم
- : بورام .. این دوباره اتفاق افتاده . دوباره .. تونستم عاشق بشم !
+چی؟ من..نمیفهمم
-باید بفهمی که دوستت دارم
---
۲.۸k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.