عشق دوباره پارت 5

ویو جونگ کوک دیدم بلند نمیسه برا همین دستشو گرفتم و بردمش تو اتاق و درو بستم..... که دیدم یهو بغضش ترکید و شروع به گریه کردن کرد منم نزدیکش شدم و بغلش کردم و موهاشو نوازش کردم
ویو لینا
گریم بند نمیومد و تو بغل کوک بودم که اروم شدم و از بغلش اومدم بیرون و گفتم
ممنون.....
-خواهش..... بهتری؟
امم اره
-خوبه
کوک؟
-جانم
چرا ولم کردی؟
-نمیتونم بگم
بگو لطفا (کیوت)
-زیر لب: کیوت
شنیدم (خنده)
-خب حالا (خنده)
بگو دیگ
-بیا بشین تا بگم
فلش بگ به دوسال پیش
ویو جونگ کوک
اوففف خیلی خسته شدم بهتره دیگ برم خونه وسایلمو جمع کردم و از اتاقم اومدم بیرون
-خسته نباشین
کارمندا:ممنون قربان همچنین
رفتم بیرون و سوار ماشین شدم و خواستم برم خونه پیش لینا خیلی دلم براش تنگ شده بود اول گفتم یکم خواراکی بگیرم پیاده شدم ولی یدفعه چند نفر منو کشون کشون بردن تو یه کوچه و پرتم کردن اونطرف
علامت اون چند نفر: ٪

٪اووو اقای جئون (نیشخند)

-چیکارم دارین عوضیا ولم کنین
٪هه میخوای بری پیش عشقت
-چ.... چی میگی تو کی هستی
٪دشمنت
٪یا ازش فاصله میگیری یا میکشمش
-چی میگی تو
٪همین که شنیدی و گر نه همین الان میرم سراغش.....
-ب.... باشع
٪افرین اقای جئون
ولم کردن و رفتن حالا به لینا چی بگم
رفتم خونه خیلی عصبی بودم
که لینا با شوق اومد سمتم سلام عشقم خسته نباشی
-سلام ممنون (سرد) چیزی شده؟
-نه ولم کن حوصله ندارم...... اها راستی رابطه ما از همین الان تمومه
چی؟
-همین که شنیدی برو بیرون
باشه اقای جئون خدافظ
پایان فلش بگ
یعنی تو.....
-اره من واقعی ولت نکردم و دست خودم نبود
و.... ولی
-هوم؟
من دیگ نمیتونم باتو باشم
ویو جونگ کوک



خمارییییییی

شرایط پارت بعد
۴کامنت
۵لایک