احساسات آبی
احساسات آبی
season:²
part:³⁷
بورام:چرا مسخره بازی درآوردی
سوهو: فقط خواستم یکم شوخی کنم باهاش،نمیدونستم قراره اینطوری شه
بورام:یعنی تو نمیدونی الان اون تو چه موقعیتی قرار داره؟نمیدونی حالش چقدر بده؟
سوهو:میدونم،از همه چی خبر دارم میدونم که چقدر اوضاعش خرابه ولی خب خواستم با یکم شوخی بخندونمش
بورام: واقعاً نمیدونم چی بگم
نگاهش رو به زمین داد
بورام:شماره چقدر آشناست...وایسا ببینم اینکه یوناعه!!!
سوهو:بده به من میخوام باهاش حرف بزنم
بورام:نمیخواد،لطفا از این بدترش نکن!
با چشم غره جواب داد
سوهو:باشه
بورام:بله؟
یونا:سلام
بورام:حالت چطوره خوبی؟
یونا:صدات چقدر آشناست
بورام:منم دیگه بورام
با صدای بی حوصله ای جواب داد
یونا:آها
بورام:چرا حال نداری
یونا:میخوای داشته باشم؟تو بدترین شرایط زندگیم ولم کردین و رفتین هرچقدر بهتون زنگ میزدم هیچکدوم نبودین نه تو نه سوه...
دیگه بغض داشت گلوم رو پاره میکرد و به زور میتونستم حرف بزنم که نذاشت حرفمو ادامه بدم
بورام:میدونم کارمون اشتباه بود ولی توضیحی دارم براش
یونا:توضیح یا توجیه؟
بورام:توضیح
یونا:بمونه برای خودت
بورام:یونا!
یونا:چیه
بورام:لطفا بچه بازی درنیار
یونا:باشه پس تو بزرگ بازی دربیار
بورام:الان کجایی؟
یونا:باید بهت جواب پس بدم؟
بورام:آره
یونا:دراین حد نیستی
بورام:میدونم الان خیلی عصبانی و ناراحتی ازم ولی لطفا بهم فرصت بده تا همه چیو برات توضیح بدم
یونا: نمیخوام
بورام:من تورو میشناسم در ظاهر چیزی برات مهم نیست ولی تو دلت میخوای بفهمی ماجرا چیه فقط غرورت جلوتو گرفته
یونا:تموم شد؟
بورام:نه،بهم بگو کجایی
یونا:چرا همش میخوای بدونی؟
بورام:چون میخوام برگردی به ۴ سال پیش
یونا: مگه اون زمان چی داشت که الان نداره
بورام:خوشحال بودی و مهربون
یونا:جالبه
با صدای بلند و تقریباً عصبانی گفت
بورام:تمومش کن مسخره بازیاتو
ادامه دارد...
season:²
part:³⁷
بورام:چرا مسخره بازی درآوردی
سوهو: فقط خواستم یکم شوخی کنم باهاش،نمیدونستم قراره اینطوری شه
بورام:یعنی تو نمیدونی الان اون تو چه موقعیتی قرار داره؟نمیدونی حالش چقدر بده؟
سوهو:میدونم،از همه چی خبر دارم میدونم که چقدر اوضاعش خرابه ولی خب خواستم با یکم شوخی بخندونمش
بورام: واقعاً نمیدونم چی بگم
نگاهش رو به زمین داد
بورام:شماره چقدر آشناست...وایسا ببینم اینکه یوناعه!!!
سوهو:بده به من میخوام باهاش حرف بزنم
بورام:نمیخواد،لطفا از این بدترش نکن!
با چشم غره جواب داد
سوهو:باشه
بورام:بله؟
یونا:سلام
بورام:حالت چطوره خوبی؟
یونا:صدات چقدر آشناست
بورام:منم دیگه بورام
با صدای بی حوصله ای جواب داد
یونا:آها
بورام:چرا حال نداری
یونا:میخوای داشته باشم؟تو بدترین شرایط زندگیم ولم کردین و رفتین هرچقدر بهتون زنگ میزدم هیچکدوم نبودین نه تو نه سوه...
دیگه بغض داشت گلوم رو پاره میکرد و به زور میتونستم حرف بزنم که نذاشت حرفمو ادامه بدم
بورام:میدونم کارمون اشتباه بود ولی توضیحی دارم براش
یونا:توضیح یا توجیه؟
بورام:توضیح
یونا:بمونه برای خودت
بورام:یونا!
یونا:چیه
بورام:لطفا بچه بازی درنیار
یونا:باشه پس تو بزرگ بازی دربیار
بورام:الان کجایی؟
یونا:باید بهت جواب پس بدم؟
بورام:آره
یونا:دراین حد نیستی
بورام:میدونم الان خیلی عصبانی و ناراحتی ازم ولی لطفا بهم فرصت بده تا همه چیو برات توضیح بدم
یونا: نمیخوام
بورام:من تورو میشناسم در ظاهر چیزی برات مهم نیست ولی تو دلت میخوای بفهمی ماجرا چیه فقط غرورت جلوتو گرفته
یونا:تموم شد؟
بورام:نه،بهم بگو کجایی
یونا:چرا همش میخوای بدونی؟
بورام:چون میخوام برگردی به ۴ سال پیش
یونا: مگه اون زمان چی داشت که الان نداره
بورام:خوشحال بودی و مهربون
یونا:جالبه
با صدای بلند و تقریباً عصبانی گفت
بورام:تمومش کن مسخره بازیاتو
ادامه دارد...
۲.۰k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.