P²
Part²..................................
صبح/پدر یونا
وقتی از خواب پاشدم در اتاقو که باز کردم اتاق خالی بود و پنجره باز. لعنتی چطور به ذهنم نرسیده بود که از پنجره فرار میکنه. زود به رئیسم زنگ زدم و قضیه رو گفتم
=نگران نباش خودم ترتیبشو میدم
اینو گفت و قطع کرد.
.....................................................
Youna/
تو خیابونا در تاریکی شب قدم میزدم، تا صبح بیدار بودم. دیگه خسته شده بودم باید تا جایی میرفتم که دیگه اون پدر کثیفم دستش بهم نرسه. کم کم خورشید داشت در میومد و هوا روشن میشد. کلافه بودم، که یه دستمالی جلوی دهنم حس کردم.
.........................................................
سون وو (رئیس مافیا) /
سریعا زیردستامو فرستادم برای گرفتن دختره.
قبلا دیده بودمش دختر مؤدب و زیبایی بود لیاقت پسر منو داشت. یکی از زیر دستام که زنگ زد گوشیرو بلافاصله برداشتم:
=الو؟
« سلام رئیس ما دختره رو پیدا کردیم و گرفتیمش الان چیکارش کنیم؟
=بیاریدش عمارت « چشم رئیس
..........................................................
پارت دوم ادامه دارد....
صبح/پدر یونا
وقتی از خواب پاشدم در اتاقو که باز کردم اتاق خالی بود و پنجره باز. لعنتی چطور به ذهنم نرسیده بود که از پنجره فرار میکنه. زود به رئیسم زنگ زدم و قضیه رو گفتم
=نگران نباش خودم ترتیبشو میدم
اینو گفت و قطع کرد.
.....................................................
Youna/
تو خیابونا در تاریکی شب قدم میزدم، تا صبح بیدار بودم. دیگه خسته شده بودم باید تا جایی میرفتم که دیگه اون پدر کثیفم دستش بهم نرسه. کم کم خورشید داشت در میومد و هوا روشن میشد. کلافه بودم، که یه دستمالی جلوی دهنم حس کردم.
.........................................................
سون وو (رئیس مافیا) /
سریعا زیردستامو فرستادم برای گرفتن دختره.
قبلا دیده بودمش دختر مؤدب و زیبایی بود لیاقت پسر منو داشت. یکی از زیر دستام که زنگ زد گوشیرو بلافاصله برداشتم:
=الو؟
« سلام رئیس ما دختره رو پیدا کردیم و گرفتیمش الان چیکارش کنیم؟
=بیاریدش عمارت « چشم رئیس
..........................................................
پارت دوم ادامه دارد....
۵.۶k
۲۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.