پشت صحنه "P5"
خدمتکار درو باز کرد اول من رفتم تو بعد فلیکس باهم رفتیم پذیرای که همه پسرا پوکر نشسته بودن که با ورودمون همشون خندیدن
هیون و آیان:فرشته نجاتمون امد!
خندیدم و گفتم:الانم شدیم فرشته نجات..
جیوایپی:سلام خوش امدین
همگی باهم تنظیم کردیم
جوپ(همون جیوایپیه فقط ادمینتون کمی گشاده😂😢):سلام منیجر ها و آیدل های محترم امروز به خاطر یه مسعله خیلی مهمی قراره حرف بزنیم پس لطفا بشینید
همگی باهم نشستیم و رعیس شروع کرد به حرف زدن:خوب بهتون میخوام بگم که میخوام آلبوم جدیدی که یه ماهه روش کار میکنین رو شروع کنیم به ظبتش چون خیلی از درآمد ها به خاطر دیر امدن آلبوم کسب میشه پس فردا میخوایم اولین صحنه اموی رو ساعت ۶ بکشیم..
پس هم آیدل ها و هم منیجر ها ساعت ۴ بیدار شین بیاین به لوکیشن که براتون میفرستم بیاین از همکاریتون خیلی ممنونم
ویو لارا
تو دلم هزاران فش فرستادم بهش آخههه ساعتتتت ۴ تف تو ر...
فلیکس:آروم باش جوجو..(خنده آروم)
لارا:یااا لی فلیکس
اصلا متوجه بلندی صدام نشدم...و قشنگ ریدم تو این وضع...
لارا:او من معذرت میخوام..
فلیکس دوباره خندید که باعث شد از عصبانیت فرمز شم
آیان:نونا بادمجون شدی😂(آروم)
برگشتم سمت چپ طرفم که آیان نشسته بود
لارا:از تو انتظار نداشتم...
آیان:ببخشیدددد قهر نکن دیگه...
میخواستم جوابشو بدم که
جوپ:خوب بیاین بریم سفره غذا اماده هست
همگی پاشدیم رفتیم سمت غذاخوری و نشستیم
بعد چن مین ویو لارا
داشتم غذامو میخوردم که به گوشیم پیام امد برداشتم رزی بود
پیام"بیبی هواپیمای من بعد نیم ساعت فرود میاد میای دنبالم؟"
زود نوشتم:اره عشقممم میام
واییی دلم براش چقد تنگ شده بود...
گوشیو خاموش کردم و از سفره پاشدم که همه برگشتن منو نگاه کردن
لارا:رعیس من باید برم خواهرم امده..
جوپ:البته میتونی بری..
فلیکس:لارا..
نذاشتم حرفی بزنه سویچ ماشینو دادم بهش
لارا:معذرت میخوام باید برم خودت رانندگی کن
فلیکس:پس تو چی
لارا:نگران..
هیون:منم میرم بلاخره همه چیو فهمیدم و کمی هم خوابم میاد من میرسونمت
فلیکس پاشد گفت:نه! من میرسونمش
جوپ:فلیکس مک باهات کار دارم بذار هیونجین بره
فلیکس با عصبانیت به من خیره شد و نشست رو صندلی منو هیون بعد از خدافظی رفتیم بیرون...
هیون و آیان:فرشته نجاتمون امد!
خندیدم و گفتم:الانم شدیم فرشته نجات..
جیوایپی:سلام خوش امدین
همگی باهم تنظیم کردیم
جوپ(همون جیوایپیه فقط ادمینتون کمی گشاده😂😢):سلام منیجر ها و آیدل های محترم امروز به خاطر یه مسعله خیلی مهمی قراره حرف بزنیم پس لطفا بشینید
همگی باهم نشستیم و رعیس شروع کرد به حرف زدن:خوب بهتون میخوام بگم که میخوام آلبوم جدیدی که یه ماهه روش کار میکنین رو شروع کنیم به ظبتش چون خیلی از درآمد ها به خاطر دیر امدن آلبوم کسب میشه پس فردا میخوایم اولین صحنه اموی رو ساعت ۶ بکشیم..
پس هم آیدل ها و هم منیجر ها ساعت ۴ بیدار شین بیاین به لوکیشن که براتون میفرستم بیاین از همکاریتون خیلی ممنونم
ویو لارا
تو دلم هزاران فش فرستادم بهش آخههه ساعتتتت ۴ تف تو ر...
فلیکس:آروم باش جوجو..(خنده آروم)
لارا:یااا لی فلیکس
اصلا متوجه بلندی صدام نشدم...و قشنگ ریدم تو این وضع...
لارا:او من معذرت میخوام..
فلیکس دوباره خندید که باعث شد از عصبانیت فرمز شم
آیان:نونا بادمجون شدی😂(آروم)
برگشتم سمت چپ طرفم که آیان نشسته بود
لارا:از تو انتظار نداشتم...
آیان:ببخشیدددد قهر نکن دیگه...
میخواستم جوابشو بدم که
جوپ:خوب بیاین بریم سفره غذا اماده هست
همگی پاشدیم رفتیم سمت غذاخوری و نشستیم
بعد چن مین ویو لارا
داشتم غذامو میخوردم که به گوشیم پیام امد برداشتم رزی بود
پیام"بیبی هواپیمای من بعد نیم ساعت فرود میاد میای دنبالم؟"
زود نوشتم:اره عشقممم میام
واییی دلم براش چقد تنگ شده بود...
گوشیو خاموش کردم و از سفره پاشدم که همه برگشتن منو نگاه کردن
لارا:رعیس من باید برم خواهرم امده..
جوپ:البته میتونی بری..
فلیکس:لارا..
نذاشتم حرفی بزنه سویچ ماشینو دادم بهش
لارا:معذرت میخوام باید برم خودت رانندگی کن
فلیکس:پس تو چی
لارا:نگران..
هیون:منم میرم بلاخره همه چیو فهمیدم و کمی هم خوابم میاد من میرسونمت
فلیکس پاشد گفت:نه! من میرسونمش
جوپ:فلیکس مک باهات کار دارم بذار هیونجین بره
فلیکس با عصبانیت به من خیره شد و نشست رو صندلی منو هیون بعد از خدافظی رفتیم بیرون...
۵.۸k
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.