PΛЯƬ31(ادامه پارت قبل)
گفتم:اوففف ...چرا اینجوری شدم؟
جیمین که هوز روی تخت بود بلند شد و رفت بیرون از اتاق
فک کردم رفت
یهو دل پیچم گرفت و تکیه دادم به دیوار و نشستم
بعد از چند دقیقع جیمین اومد با یه بسته توی دستش
اومد روبروم و با قیافه نگران پرسید:عشقم...حالت خوبه؟
صورتمو در هم کردم و گفتم:هه الان برات مهم شده؟تا دودقیقه پیش یادت نیست میخواستی چه گوهی بخوری؟
دستش رو اورد نزدیک و موهامو زد کنار و صورتمو نوازش کرد
یه بوس روی پیشونیم گذاشت و گفت:فراموشش کن اونو...بیا اینو بگیر
اون دستی که توش یه بسته بود رو به سمت دراز کرد
بسته رو گرفتم و متوجه شدم بیبی چکه
چشام گشاد شد
یه نگاه به جیمین کردم و گفتم:نه نه نه نمیتونه به این زودی باشه...من الان حامله نیستم این چرته ولش کن
لبخند زد و گفت:حالا امتحان کردنش ضرری که نداره خوشگلم
گفتم:من نمیخوام جیمین بیخیالش اصلا من باردار نیستم که به این زودی
گفت:یاااا...حالا ضرری که نداره...اصلا صبر کن ببینم ..نکنه تو دوست نداری بچه دارشیم ها؟سعی داری از واقعیت فرار کنی؟
بلند شدم و وایسادم و به صورت که خیلی ضایع گفتم:نه اتفاقا من عاشق بچم..کی گفته؟حالا که اینطوری شد میرم تست میدم
رفتم سمت دستشویی و کارایی که روی بسته نوشته بود رو انجام دادم
بیبی چک رو گذاشتم همونجا روی روشور و اومدم بیرون از دستشویی
جیمین گفت:چیشد؟
گفتم:نوشته بعد از 2یا3 دقیقه مشخص میشه
گفت:اوهوم ...باشه
رفتم روی تخت و دراز کشیدم
جیمین رفت توی دستشویی
بعد از چند دقیقه اومد و با صورت حیرت زده رو به من کرد و گفت:دارم بابا میشم
شوکه شدم و مثل برق بلند شدم و رفتم سمتش
گفتم:هااا؟چی میگی؟
بیبی چک رو سمتم دراز کرد
ازش سریع گرفتم و دیدم که مثبته
با شوکه بهش نگاه کردم اونم تعجب کرده بود
یهو یه قطره اشک از چشماش پایین اومد
گفتم:وااا چیشد عشقم؟هاا؟
گفت:ا/ت از خوشحالیه (ذوققق)
اومد بغلم کرد و منم با حیرت بغلش کردم
من ک نمیکردم اینقدر جدی باشه
از بغلم اومد بیرون و نگاهم کرد و دستاش رو دور صورتم قاب کرد
گفت:چیشد ا/ت؟خوشحال نیستی؟
گفتم:ها؟....چرا خوشحالم فقط فکر نمیکردم به این زودی باشه
گفت:شده دیگه ...ببین اگه دوسش نداری میتونی...میتو...
پریدم وسط حرفش و گفتم:نه نه به هر حال بچمونه معلومه که دوسش دارم
با لبخند گفت:پس خوبه:)
(4 ماه بعد)
با جیمین رفتیم قرودگاه پیش واز جیهوپ که از ژاپن بعد از 6 ماه داشت میومد
شکمم خیلی زیاد برجسته نشده بود ولی خب از قبل بزرگتر شده بود
توی فرودگاه با دسته گل توی دست من منتظر جیهوپ بودیم که با یه دختر از پله برقی اومد پایین و تا جیهوپ مارو دید لبخند زد و دست تکون داد
منو جیمین با تعجب به هم نگاه کردیم و بعد نگاهامون رو برگردوندیم سمت اونا
من زیر لب گفتم:این افریطه دیگه کیه کنارداداش من؟
جیمین هم زیر لب گفت:ا/ت ترو جون جدت اروم باش
نزدیکمون شدند و ما هم لبخند ضایعی زدیم
به جیمین دست دادم و بغلش کردم
از بغلش اومدم بیرون و بعد اون جیمین رو بغل کرد و احوال پرسی کردیم
پرسیدم:ایشون کین؟
جیهوپ گفت:ا/ت ایشون آیکو هستند نامزد من
گفتم:اع؟مبارکه...بسلامتی (با لبخند و حرص)
و دستم رو دراز کردم به سمت دختره و گفتم:خوش اومدی عزیزم
باهام دست داد و به اینگلیسی گفت:سلام...ببخشید من متاسفانه کره ای بلد نیستم میشه با اینگلیسی حرفتون رو تکرار کنید؟
با اینگلیسی گفتم:اوم باشه ....گفتم که خوش اومدی عزیزم
گفت:اهان ممنونم امیدوارم باهم خوش بگذرونیم
گفتم:امیدوارم
جیمین هم با اینگلیسی گفت:خوش اومدید..در ضمت تبریک میگم
(با هم دست دادند)
جیهوپ گفت:اوووو ا/ت تو بارداری؟
گفتم:وادا فاک از کجا فهمیدی؟
گفت:شکمت برجسته تر شده
گفتم:اره 4 ماهه
لبخند روی لبش محو شد و با جدیت اومد دستمو گرفت و کشود یه گوشه و گفت:...
جیمین که هوز روی تخت بود بلند شد و رفت بیرون از اتاق
فک کردم رفت
یهو دل پیچم گرفت و تکیه دادم به دیوار و نشستم
بعد از چند دقیقع جیمین اومد با یه بسته توی دستش
اومد روبروم و با قیافه نگران پرسید:عشقم...حالت خوبه؟
صورتمو در هم کردم و گفتم:هه الان برات مهم شده؟تا دودقیقه پیش یادت نیست میخواستی چه گوهی بخوری؟
دستش رو اورد نزدیک و موهامو زد کنار و صورتمو نوازش کرد
یه بوس روی پیشونیم گذاشت و گفت:فراموشش کن اونو...بیا اینو بگیر
اون دستی که توش یه بسته بود رو به سمت دراز کرد
بسته رو گرفتم و متوجه شدم بیبی چکه
چشام گشاد شد
یه نگاه به جیمین کردم و گفتم:نه نه نه نمیتونه به این زودی باشه...من الان حامله نیستم این چرته ولش کن
لبخند زد و گفت:حالا امتحان کردنش ضرری که نداره خوشگلم
گفتم:من نمیخوام جیمین بیخیالش اصلا من باردار نیستم که به این زودی
گفت:یاااا...حالا ضرری که نداره...اصلا صبر کن ببینم ..نکنه تو دوست نداری بچه دارشیم ها؟سعی داری از واقعیت فرار کنی؟
بلند شدم و وایسادم و به صورت که خیلی ضایع گفتم:نه اتفاقا من عاشق بچم..کی گفته؟حالا که اینطوری شد میرم تست میدم
رفتم سمت دستشویی و کارایی که روی بسته نوشته بود رو انجام دادم
بیبی چک رو گذاشتم همونجا روی روشور و اومدم بیرون از دستشویی
جیمین گفت:چیشد؟
گفتم:نوشته بعد از 2یا3 دقیقه مشخص میشه
گفت:اوهوم ...باشه
رفتم روی تخت و دراز کشیدم
جیمین رفت توی دستشویی
بعد از چند دقیقه اومد و با صورت حیرت زده رو به من کرد و گفت:دارم بابا میشم
شوکه شدم و مثل برق بلند شدم و رفتم سمتش
گفتم:هااا؟چی میگی؟
بیبی چک رو سمتم دراز کرد
ازش سریع گرفتم و دیدم که مثبته
با شوکه بهش نگاه کردم اونم تعجب کرده بود
یهو یه قطره اشک از چشماش پایین اومد
گفتم:وااا چیشد عشقم؟هاا؟
گفت:ا/ت از خوشحالیه (ذوققق)
اومد بغلم کرد و منم با حیرت بغلش کردم
من ک نمیکردم اینقدر جدی باشه
از بغلم اومد بیرون و نگاهم کرد و دستاش رو دور صورتم قاب کرد
گفت:چیشد ا/ت؟خوشحال نیستی؟
گفتم:ها؟....چرا خوشحالم فقط فکر نمیکردم به این زودی باشه
گفت:شده دیگه ...ببین اگه دوسش نداری میتونی...میتو...
پریدم وسط حرفش و گفتم:نه نه به هر حال بچمونه معلومه که دوسش دارم
با لبخند گفت:پس خوبه:)
(4 ماه بعد)
با جیمین رفتیم قرودگاه پیش واز جیهوپ که از ژاپن بعد از 6 ماه داشت میومد
شکمم خیلی زیاد برجسته نشده بود ولی خب از قبل بزرگتر شده بود
توی فرودگاه با دسته گل توی دست من منتظر جیهوپ بودیم که با یه دختر از پله برقی اومد پایین و تا جیهوپ مارو دید لبخند زد و دست تکون داد
منو جیمین با تعجب به هم نگاه کردیم و بعد نگاهامون رو برگردوندیم سمت اونا
من زیر لب گفتم:این افریطه دیگه کیه کنارداداش من؟
جیمین هم زیر لب گفت:ا/ت ترو جون جدت اروم باش
نزدیکمون شدند و ما هم لبخند ضایعی زدیم
به جیمین دست دادم و بغلش کردم
از بغلش اومدم بیرون و بعد اون جیمین رو بغل کرد و احوال پرسی کردیم
پرسیدم:ایشون کین؟
جیهوپ گفت:ا/ت ایشون آیکو هستند نامزد من
گفتم:اع؟مبارکه...بسلامتی (با لبخند و حرص)
و دستم رو دراز کردم به سمت دختره و گفتم:خوش اومدی عزیزم
باهام دست داد و به اینگلیسی گفت:سلام...ببخشید من متاسفانه کره ای بلد نیستم میشه با اینگلیسی حرفتون رو تکرار کنید؟
با اینگلیسی گفتم:اوم باشه ....گفتم که خوش اومدی عزیزم
گفت:اهان ممنونم امیدوارم باهم خوش بگذرونیم
گفتم:امیدوارم
جیمین هم با اینگلیسی گفت:خوش اومدید..در ضمت تبریک میگم
(با هم دست دادند)
جیهوپ گفت:اوووو ا/ت تو بارداری؟
گفتم:وادا فاک از کجا فهمیدی؟
گفت:شکمت برجسته تر شده
گفتم:اره 4 ماهه
لبخند روی لبش محو شد و با جدیت اومد دستمو گرفت و کشود یه گوشه و گفت:...
۶.۰k
۰۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.