P:28
-چرا اخه؟
+ولم کن حوصله ندارم
-اخه بیب. اهه*ناله*
کمرم بدجور درد گرفت
+چیشد؟ *نگران؟
-کمرم. کمرم خیلی درد میکنه*ناله و چشمای فشرده*
+وقتی ضربه میزنی همین میشه
-*تک خنده ولی هنوز درد داره ولی چشماش فشرده*
+بزار لباسامو بپوشم کمرتو ماساژ میدم
-نه نمیخواد دلت درد میکنه*چشمای فشرده و اخم*
+اشکال نداره دراز بکش تا بیام*لبخند*
بلند شدم لباسامو پوشیدم رفتم اشپزخونه روغن مخصوص رو برداشتم
-به زور باکسرمو پوشیدم
+رفتم داخل اتاق نشسته بود روی تخت و سرشو انداخته پایین. رفتم سمتش
+بخواب کوک
-باشه
+به پشت خوابید و منم کمرشو ماساژ دادم
5 مین بعد
-آخ خوبه عزیزم
+بهتر شدی؟
-اره مرسی
برگشتم و به تاجی تخت تکیه دادم
-ممنونم بیبی*لبخند*
-خواهش*لبخند*
بلند شدم و روغن رو گذاشتم توی کمد... ولی خودمم خیلی دلم درد میکرد. ولی صدام درنمیومد
-راستی. دلت دردت خوب شد؟
+ا.اره.خوبم*لبخند*
-یونا. راستِشو بگو*ابرو بالا*
+خوبم کوک*لبخند*
-بیا اینجا ببینم*دستاشو برای بغل باز میکنه*
+رفتم پیشش
-بغلش کردم. دستمو بردم زیر دلش
-کجای دلت درد میکنه؟
+...
-یونا. کجای دلت درد میکنه.؟
+زیر.دلم*اروم*
-نشنیدم
+زیر دلم*یکم بلند تر*
-بلند تر. چرا خجالت میکشی بگی؟
+*لبای جمع شده*
-ها؟
+...
-یه بار دیگه میپرسم. کجای دلت در میکنه؟
+زیر دلم
-اها حالا شد
شروع کردم زیر دلشو ماساژ دادم
3 مین بعد
+کوک
-جانم
+خوبه دیگه. خوب شدم
-هروقت صلاح دونستم تمومش میکنم
+اخه
-یونا. اونهمه تو منو ماساژ دادی. یه ذره هم من ماساژت بدم.
+...
کوک بوسه ی چندثانیه به موهای یونا میزنه و کارشو ادامه میده
10 مین بعد
یونا خوابش برد کوک وقتی فهمید سر یونا رو بوسید و بلند شد لباساشو پوشید. بعد رفت کنار یونا دراز کشید و یونا بغل کرد و خوابید.
فردا عصر
+کوک جلوی تلویزیون خوابش برده بود. منم رفته بودم بیرون و کنار ساحل قدم میزدم
-بیدار شدم. اول رفتم تو اشپزخونه دیدم یونا نیست. بعد رفتم اتاق اونجا هم نبود. از تراس نگاه کردم دیدم داره قدم میزنه. صورتمو شستم لباسامو عوض کردم و رفتم بیرون
-خانم خانما خوش میگذره بدون من؟ *لبخند*
+اگه بیای که خیلی خوب میشه*لبخند*
-حتما*لبخند*
رفتم دستشو گرفتم و قدم زدیم
-نمیدونی چقدر خوشحالم که مال خودم شدی*به روبه رو نگاه میکنه و قدم میزنه*
+فقط من مال تو نشدم. تو هم مال من شدی*لبخند*
کوک برمیگرده سمت یونا دستای یونا رو میگیره
-قول بده. قول بده هیچوقت عوض نشی هیچوقت تنهام نذار
+مگه میتونم دلیل زندگیمو تنها بزارم*لبخند*
-اونوقت دلیل زندگی شما کی هستن؟ *لبخند*
یونا دستاشو دور گردن کوک حلقه میکنه. کوک کمر یونا رو میگیره. یونا به لبای کوک نگاه میکرده و کوک به صورت یونا و لبخند زده
+ولم کن حوصله ندارم
-اخه بیب. اهه*ناله*
کمرم بدجور درد گرفت
+چیشد؟ *نگران؟
-کمرم. کمرم خیلی درد میکنه*ناله و چشمای فشرده*
+وقتی ضربه میزنی همین میشه
-*تک خنده ولی هنوز درد داره ولی چشماش فشرده*
+بزار لباسامو بپوشم کمرتو ماساژ میدم
-نه نمیخواد دلت درد میکنه*چشمای فشرده و اخم*
+اشکال نداره دراز بکش تا بیام*لبخند*
بلند شدم لباسامو پوشیدم رفتم اشپزخونه روغن مخصوص رو برداشتم
-به زور باکسرمو پوشیدم
+رفتم داخل اتاق نشسته بود روی تخت و سرشو انداخته پایین. رفتم سمتش
+بخواب کوک
-باشه
+به پشت خوابید و منم کمرشو ماساژ دادم
5 مین بعد
-آخ خوبه عزیزم
+بهتر شدی؟
-اره مرسی
برگشتم و به تاجی تخت تکیه دادم
-ممنونم بیبی*لبخند*
-خواهش*لبخند*
بلند شدم و روغن رو گذاشتم توی کمد... ولی خودمم خیلی دلم درد میکرد. ولی صدام درنمیومد
-راستی. دلت دردت خوب شد؟
+ا.اره.خوبم*لبخند*
-یونا. راستِشو بگو*ابرو بالا*
+خوبم کوک*لبخند*
-بیا اینجا ببینم*دستاشو برای بغل باز میکنه*
+رفتم پیشش
-بغلش کردم. دستمو بردم زیر دلش
-کجای دلت درد میکنه؟
+...
-یونا. کجای دلت درد میکنه.؟
+زیر.دلم*اروم*
-نشنیدم
+زیر دلم*یکم بلند تر*
-بلند تر. چرا خجالت میکشی بگی؟
+*لبای جمع شده*
-ها؟
+...
-یه بار دیگه میپرسم. کجای دلت در میکنه؟
+زیر دلم
-اها حالا شد
شروع کردم زیر دلشو ماساژ دادم
3 مین بعد
+کوک
-جانم
+خوبه دیگه. خوب شدم
-هروقت صلاح دونستم تمومش میکنم
+اخه
-یونا. اونهمه تو منو ماساژ دادی. یه ذره هم من ماساژت بدم.
+...
کوک بوسه ی چندثانیه به موهای یونا میزنه و کارشو ادامه میده
10 مین بعد
یونا خوابش برد کوک وقتی فهمید سر یونا رو بوسید و بلند شد لباساشو پوشید. بعد رفت کنار یونا دراز کشید و یونا بغل کرد و خوابید.
فردا عصر
+کوک جلوی تلویزیون خوابش برده بود. منم رفته بودم بیرون و کنار ساحل قدم میزدم
-بیدار شدم. اول رفتم تو اشپزخونه دیدم یونا نیست. بعد رفتم اتاق اونجا هم نبود. از تراس نگاه کردم دیدم داره قدم میزنه. صورتمو شستم لباسامو عوض کردم و رفتم بیرون
-خانم خانما خوش میگذره بدون من؟ *لبخند*
+اگه بیای که خیلی خوب میشه*لبخند*
-حتما*لبخند*
رفتم دستشو گرفتم و قدم زدیم
-نمیدونی چقدر خوشحالم که مال خودم شدی*به روبه رو نگاه میکنه و قدم میزنه*
+فقط من مال تو نشدم. تو هم مال من شدی*لبخند*
کوک برمیگرده سمت یونا دستای یونا رو میگیره
-قول بده. قول بده هیچوقت عوض نشی هیچوقت تنهام نذار
+مگه میتونم دلیل زندگیمو تنها بزارم*لبخند*
-اونوقت دلیل زندگی شما کی هستن؟ *لبخند*
یونا دستاشو دور گردن کوک حلقه میکنه. کوک کمر یونا رو میگیره. یونا به لبای کوک نگاه میکرده و کوک به صورت یونا و لبخند زده
۸.۰k
۲۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.