خون آشام من پارت ۶
~*~*~*~*~*~*~*~*~*~*
نامجون ویو
داشتم تو جنگل واسه خودم قدم میزدم که یه دختر رو دیدم آروم نزدیکش شدم وقتی برگشت سمتم هنگ کردم نمیتونستم حرکت کنم به اطراف نگاه کردم دیدم واسه یه لحظه همچی قرمزه چیی چشام قرمز شده وایی یعنی عاشقش شدم
رفتم پشتش گفتم گم شدی اولش ترسید ولی بعدش یخش باز شد
باهم تو راه داشتیم حرف میزدیم که تو راه صدای شوگا و کوک رو شنیدم وایی اونا اینجان اگه آنا رو ببینن قطعا زندش نمیزارن
منم با قدرتم تلپورت کردم خونه ی خودم
*بعدش اون مکالمه*
خداروشکر بهم اعتماد کرد🙂
*یه سری هم به یونا بزنیم؟*
یونا ویو
وای این بچه ها چرا نمیاین نکنه گم شدن یا خون آشاما واییی
من چه غلطی کردم گفتم بیایم
کاشکی این یه بار و از علاقه ی که به خون آشام ها داشتم میگذشتم اینجا خیلی نگران بودم که صدایی از پشتم گفت
دنبال چیزی میگردی
برگشتم یه مرد بود مطمعن بودم خون آشامه
..... : درست فکر کردی خون آشامم
میخواستم جیغ بزنم که دستش رو گذاشت رو دهنم و چسبوندم به یه درخت گفت ببینم مگه تو از خون آشام ها خوشت نمیومد چرا میخوایی الان از ترس جیغ بکشی؟
با خودم گفتم بیراهه هم نمیگه ولی صبر کن این چرا چشماش میدرخشه مگه نباید مشکی باشه؟
دستشو رو برداشت گفت چشمام میدرخشه؟؟
گفتم آره اونم قرمز
گفت : چیییی(داد)
یونا: ایی کرم کردی
....:/امکان نداره یعنی من عاشقش شدم؟؟
حتما همین طوره دروغ نمیگفت /
اطراف رو واسه چند لحظه قرمز میدیدم
یونا : ......
نامجون ویو
داشتم تو جنگل واسه خودم قدم میزدم که یه دختر رو دیدم آروم نزدیکش شدم وقتی برگشت سمتم هنگ کردم نمیتونستم حرکت کنم به اطراف نگاه کردم دیدم واسه یه لحظه همچی قرمزه چیی چشام قرمز شده وایی یعنی عاشقش شدم
رفتم پشتش گفتم گم شدی اولش ترسید ولی بعدش یخش باز شد
باهم تو راه داشتیم حرف میزدیم که تو راه صدای شوگا و کوک رو شنیدم وایی اونا اینجان اگه آنا رو ببینن قطعا زندش نمیزارن
منم با قدرتم تلپورت کردم خونه ی خودم
*بعدش اون مکالمه*
خداروشکر بهم اعتماد کرد🙂
*یه سری هم به یونا بزنیم؟*
یونا ویو
وای این بچه ها چرا نمیاین نکنه گم شدن یا خون آشاما واییی
من چه غلطی کردم گفتم بیایم
کاشکی این یه بار و از علاقه ی که به خون آشام ها داشتم میگذشتم اینجا خیلی نگران بودم که صدایی از پشتم گفت
دنبال چیزی میگردی
برگشتم یه مرد بود مطمعن بودم خون آشامه
..... : درست فکر کردی خون آشامم
میخواستم جیغ بزنم که دستش رو گذاشت رو دهنم و چسبوندم به یه درخت گفت ببینم مگه تو از خون آشام ها خوشت نمیومد چرا میخوایی الان از ترس جیغ بکشی؟
با خودم گفتم بیراهه هم نمیگه ولی صبر کن این چرا چشماش میدرخشه مگه نباید مشکی باشه؟
دستشو رو برداشت گفت چشمام میدرخشه؟؟
گفتم آره اونم قرمز
گفت : چیییی(داد)
یونا: ایی کرم کردی
....:/امکان نداره یعنی من عاشقش شدم؟؟
حتما همین طوره دروغ نمیگفت /
اطراف رو واسه چند لحظه قرمز میدیدم
یونا : ......
۶.۱k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.