عشق اجباری 🩸🔪
عشق اجباری 🩸🔪
P35
پدربزرگ: الان هم میتونید کم کم برید آماده شید برا خرید
همه: اوکی
لیسا ویو: تصمیم گرفتم برم حموم و یواش یواش آماده شم ؛ رفتم حموم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم اومدم بیرون جونگ کوک اینجا نبود موهامو خشک کردم یه لباس پوشیدم یه کوچولو آرایش کردم کیفم و موبایلم رو برداشتم رفتم پایین
جنی ویو: رفتم یه دوش گرفتم و بعدش یع لباس از کمد پیدا کردم پوشیدم موهامو خشک کردم و بستمشون یه میکاپ ساده کردم رفتم پایین ک همه شون آماده بودن و منتظر من بودن
جونگ کوک ویو: بالاخر جنی کاراش تموم شد و اون با ماشین تهیونگ رو رفت منو لیسا هم باهم به سمت مرکز خرید حرکت کردیم
تهیونگ ویو: منو جنی به یع مرکز خرید رفتیم جونگ کوک و لیسا هم به یع مرکز خرید رفتن چون پدربزرگ اینطور گفته بود
(بعد خرید)
لیسا: مامان خسته شدم یه لیوان آب بهم بده
م.ک: بیا دخترم
لیسا: مرسییی مامان
جنی: خب لیسا چی خریدییی
لیسا: خودتون یه کم دیگ میبینید تو چی خریدی
جنی: مال منم وقتی پوشیدم میبینید
(ویو ساعت ۶)
P35
پدربزرگ: الان هم میتونید کم کم برید آماده شید برا خرید
همه: اوکی
لیسا ویو: تصمیم گرفتم برم حموم و یواش یواش آماده شم ؛ رفتم حموم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم اومدم بیرون جونگ کوک اینجا نبود موهامو خشک کردم یه لباس پوشیدم یه کوچولو آرایش کردم کیفم و موبایلم رو برداشتم رفتم پایین
جنی ویو: رفتم یه دوش گرفتم و بعدش یع لباس از کمد پیدا کردم پوشیدم موهامو خشک کردم و بستمشون یه میکاپ ساده کردم رفتم پایین ک همه شون آماده بودن و منتظر من بودن
جونگ کوک ویو: بالاخر جنی کاراش تموم شد و اون با ماشین تهیونگ رو رفت منو لیسا هم باهم به سمت مرکز خرید حرکت کردیم
تهیونگ ویو: منو جنی به یع مرکز خرید رفتیم جونگ کوک و لیسا هم به یع مرکز خرید رفتن چون پدربزرگ اینطور گفته بود
(بعد خرید)
لیسا: مامان خسته شدم یه لیوان آب بهم بده
م.ک: بیا دخترم
لیسا: مرسییی مامان
جنی: خب لیسا چی خریدییی
لیسا: خودتون یه کم دیگ میبینید تو چی خریدی
جنی: مال منم وقتی پوشیدم میبینید
(ویو ساعت ۶)
۲۲.۱k
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.