رمان : داداشی
رمان : داداشی
پارت ۱۳
دیانا : ل...ب...ا...ش...و گذ...ا..شت رو ل...ب...ا...م که بنم یخ زد حس بدی داشتم میخواست لب...اس...امو در بی...ا..ره که گفتم : بسه دیگه بسه اَه بسه لعنتی ( خمار )
علی همون آدمیه که داشته به دیانا تجاوز میکرده
علی : عیجاااااان بدجور خمار شدیا داشتم به کارم ادامه میدادم که بیشتر خمار شد
دیانا : علییییی بسه دیگه لعنت بهت هرچی بهش میگفتم گوش نمیدادو به کارش ادامه میداد و منم هی بیشتر خمار میشدم
حرفای دیانا همش خماره
<<<<<<<<<دوساعت بعد>>>>>>>>>
دیانا :
لایک و کامنت مهمه برام شکلاتای من 🍬🍫🧁🍭🍰🍩🍡🍱
پارت ۱۳
دیانا : ل...ب...ا...ش...و گذ...ا..شت رو ل...ب...ا...م که بنم یخ زد حس بدی داشتم میخواست لب...اس...امو در بی...ا..ره که گفتم : بسه دیگه بسه اَه بسه لعنتی ( خمار )
علی همون آدمیه که داشته به دیانا تجاوز میکرده
علی : عیجاااااان بدجور خمار شدیا داشتم به کارم ادامه میدادم که بیشتر خمار شد
دیانا : علییییی بسه دیگه لعنت بهت هرچی بهش میگفتم گوش نمیدادو به کارش ادامه میداد و منم هی بیشتر خمار میشدم
حرفای دیانا همش خماره
<<<<<<<<<دوساعت بعد>>>>>>>>>
دیانا :
لایک و کامنت مهمه برام شکلاتای من 🍬🍫🧁🍭🍰🍩🍡🍱
۲.۵k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.