فیک مافیای شب
پارت ۱۶:
فلش بک به چند روز بعد:
امروز جیمین به ا.ت گفته بود قرار بزارن کافه ی استار(از خودم اسمشو در آوردم) و ا.ت هم از سر اجبار قبول کرد و الان داشت آماده میشد که به قراری که با جیمین گذاشته بود بره.
رفتن تو کافه چند مین گذشت و جیمین به ا.ت پیامی داد :
جیمین:قراره یه درخواستی بهت بدم به نفعته که قبول کنی.
ا.ت:چی میگی تو؟
جیمین جلوی ا.ت زانو زد و به ا.ت درخواست ازدواج داد.
جیمین:پرنسس قبول میکنی ، تا آخر عمرت کنارم باشی.
ا.ت :ن... نهه(بغض)
جیمین:(در گوش ا.ت بهش میگه :) تو که دوست نداری پدر و مادرتو از دست بدی ها؟
ا.ت: با.... باشه قبول.
جیمین:آفرین.انتخاب خوبی بود.
ا.ت:بسه دیگه به اندازه ی کافی بهم خوش گذشت میخوام برم خونه(با نفرت)
جیمین:وایسا میرسونمت.
ا.ت:نمیخواد.
جیمین :ساکت شو.
جیمین ا.ت رو رسوند به خونش و قرار شد الان ا.ت جیمین رو به مامان باباش معرفی کنه.
همچی با تظاهر کردن ا.ت به خوبی و خوشی گذشت و پدر و مادر ا.ت هم که انگار از جیمین خوششون اومده بود، پس قرار شد عروسی شون بیوفته هفته ی دیگه.
جیمین:هفته ی دیگه چطوره؟
ا.ت:چییی؟ نه!!! خیلی زوده
م. ا:حرف نباشه، هرچی داماد گلم گفت
ا.ت:باشه (ناراحت)
بالاخره روز عروسی با تمام استرس هاش و ناراحتی برا ا.ت و خوشحالی برای جیمین رسید.
ادامه در پارت بعد، امروز یخ پارت گذاشتم خسته شدم و اینکه احساس میکنم فیک چرت شده پس نظرتون چیه؟ ادامه بدم یا نه؟
فلش بک به چند روز بعد:
امروز جیمین به ا.ت گفته بود قرار بزارن کافه ی استار(از خودم اسمشو در آوردم) و ا.ت هم از سر اجبار قبول کرد و الان داشت آماده میشد که به قراری که با جیمین گذاشته بود بره.
رفتن تو کافه چند مین گذشت و جیمین به ا.ت پیامی داد :
جیمین:قراره یه درخواستی بهت بدم به نفعته که قبول کنی.
ا.ت:چی میگی تو؟
جیمین جلوی ا.ت زانو زد و به ا.ت درخواست ازدواج داد.
جیمین:پرنسس قبول میکنی ، تا آخر عمرت کنارم باشی.
ا.ت :ن... نهه(بغض)
جیمین:(در گوش ا.ت بهش میگه :) تو که دوست نداری پدر و مادرتو از دست بدی ها؟
ا.ت: با.... باشه قبول.
جیمین:آفرین.انتخاب خوبی بود.
ا.ت:بسه دیگه به اندازه ی کافی بهم خوش گذشت میخوام برم خونه(با نفرت)
جیمین:وایسا میرسونمت.
ا.ت:نمیخواد.
جیمین :ساکت شو.
جیمین ا.ت رو رسوند به خونش و قرار شد الان ا.ت جیمین رو به مامان باباش معرفی کنه.
همچی با تظاهر کردن ا.ت به خوبی و خوشی گذشت و پدر و مادر ا.ت هم که انگار از جیمین خوششون اومده بود، پس قرار شد عروسی شون بیوفته هفته ی دیگه.
جیمین:هفته ی دیگه چطوره؟
ا.ت:چییی؟ نه!!! خیلی زوده
م. ا:حرف نباشه، هرچی داماد گلم گفت
ا.ت:باشه (ناراحت)
بالاخره روز عروسی با تمام استرس هاش و ناراحتی برا ا.ت و خوشحالی برای جیمین رسید.
ادامه در پارت بعد، امروز یخ پارت گذاشتم خسته شدم و اینکه احساس میکنم فیک چرت شده پس نظرتون چیه؟ ادامه بدم یا نه؟
۱۴.۸k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.