Love is cursed¹⁴
Love is cursed¹⁴
یانا:هق هق..(رفت بیرون..وقتی هم میخواست بره بیرون از کنار تعیونگ رد شد که تنه عاشون به هم خورد)
تهیونگ و ا/ت:......
هیون شیک:ببخشید ا/ت...که اینجوری شد
ا/ت:نه نه نه نه ...
هیون شیک:پسرم نگران نباش و خودت و ناراحت نکن....ی زن بهتر برات جور میکنم
تهیونگ:مرسی بابا من اصن ناراحت هم نیستم که بخاطر همچین آدمی خودم و اذیت کنم...و اینکه بابا لازم نیست پیدا کنی برام خودم ی زن و انتخاب کردم برای خودم
هیون شیک:چه خوب....دختر کدوم پادشاس؟؟؟
تهیونگ:آدم عادی هست سلطنتی نیست....
هیون شیک:اوکی بعدا بهم بگو تا تکلیف روشن کنم
تعیونگ:چشم بابا
ویو ا/ت:
یانا بالاخره کم آورد و رفت بیرون...بعد بحث کردیم
پادشاه گفت که ی زن برات جور میکنم...نه جون من بزا عروسی نکنه من قلبم میشکنه هی
و بعد تهیونگ گفت من خودم یکی و دوست دارم
جر...ببین اینم شانس مایع
هیون شیک:خوب پسرم..فردا هر وقت خواستی میتونی بری خونه کسی که دوسش داری
تهیونگ:چشم
ا/ت:ها ها باید تعقیبش کنم ببینم کدوم دختره هست(تو دلش)
فردا..شب:
تهیونگ آماده شد
و راهی خونه ا/ت شد
تق تق
ا/ت:کیهههه؟؟؟
تهیونگ:منم تعیونگ
ا/ت:ی لحظه صب میکنی من لباسم و بپوشم
تهیونگ:مگه لختی
ا/ت:(میخنده.)نه نه لباسم ناجوره همین
ا/ت زودی در و باز کرد و تهیونگ اومد تو
ا/ت:ببخشید امپراطور عزیز بفرمایید تو
تهیونگ:(تند تند پلک میزنع)
رفتن تو
ا/ت بعد چند دقیقه
ا/ت:خوووبببب مخ زنی چطور پیش رفت ؟؟
تهیونگ:ها؟
ا/ت:مگه بابات نگفتی امروز بری خونه کسی که دوسش داری.؟؟
تهیونک:خوب آره
ا/ت:خوب منم میگم چطور پیش رفت
لایک و فالو یادتون نره 🥲🙏🏻
تند تند شرط ها رو برسونید که کم کم به پارت آخر نزدیکیماااا
شرط:۲۰لایک
فالور برام بیارید عشقا پلیز
یانا:هق هق..(رفت بیرون..وقتی هم میخواست بره بیرون از کنار تعیونگ رد شد که تنه عاشون به هم خورد)
تهیونگ و ا/ت:......
هیون شیک:ببخشید ا/ت...که اینجوری شد
ا/ت:نه نه نه نه ...
هیون شیک:پسرم نگران نباش و خودت و ناراحت نکن....ی زن بهتر برات جور میکنم
تهیونگ:مرسی بابا من اصن ناراحت هم نیستم که بخاطر همچین آدمی خودم و اذیت کنم...و اینکه بابا لازم نیست پیدا کنی برام خودم ی زن و انتخاب کردم برای خودم
هیون شیک:چه خوب....دختر کدوم پادشاس؟؟؟
تهیونگ:آدم عادی هست سلطنتی نیست....
هیون شیک:اوکی بعدا بهم بگو تا تکلیف روشن کنم
تعیونگ:چشم بابا
ویو ا/ت:
یانا بالاخره کم آورد و رفت بیرون...بعد بحث کردیم
پادشاه گفت که ی زن برات جور میکنم...نه جون من بزا عروسی نکنه من قلبم میشکنه هی
و بعد تهیونگ گفت من خودم یکی و دوست دارم
جر...ببین اینم شانس مایع
هیون شیک:خوب پسرم..فردا هر وقت خواستی میتونی بری خونه کسی که دوسش داری
تهیونگ:چشم
ا/ت:ها ها باید تعقیبش کنم ببینم کدوم دختره هست(تو دلش)
فردا..شب:
تهیونگ آماده شد
و راهی خونه ا/ت شد
تق تق
ا/ت:کیهههه؟؟؟
تهیونگ:منم تعیونگ
ا/ت:ی لحظه صب میکنی من لباسم و بپوشم
تهیونگ:مگه لختی
ا/ت:(میخنده.)نه نه لباسم ناجوره همین
ا/ت زودی در و باز کرد و تهیونگ اومد تو
ا/ت:ببخشید امپراطور عزیز بفرمایید تو
تهیونگ:(تند تند پلک میزنع)
رفتن تو
ا/ت بعد چند دقیقه
ا/ت:خوووبببب مخ زنی چطور پیش رفت ؟؟
تهیونگ:ها؟
ا/ت:مگه بابات نگفتی امروز بری خونه کسی که دوسش داری.؟؟
تهیونک:خوب آره
ا/ت:خوب منم میگم چطور پیش رفت
لایک و فالو یادتون نره 🥲🙏🏻
تند تند شرط ها رو برسونید که کم کم به پارت آخر نزدیکیماااا
شرط:۲۰لایک
فالور برام بیارید عشقا پلیز
۱۵.۲k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲