پشت صحنه "P14"
لارا دستاش تو هوا معلق موند و تو شوک بود که فلیکس گفت:برای ۴ سال ممنونم لارا!
خندیدم و دستامو دور کمر فلیکس حلقه زدم:همچنین..
از بغلش که در امدم....
فلیکس:رو حموم چند دست لباس برات گذاشتم برو بپوشش
سرمو به عنوان تاعیید تکون دادم و رفتم داخل حموم لباس لش سیاهو با شلوار سیاه پوشیدم و موهای خیسمو شسوار زدم و رفتم بیرون فلیکس بالشو گذاشت رو مبل و برگشت سمت من:در امدی؟
برو رو تخت دراز بکش نرو دیر وقته
ویو لارا
چون خسته بودم سرم گیج میرفت که زود گفتم:باشه ولی من رو مبل میخوابم..
فلیکس:کور خوندی نمیذارم..
لارا:منم نمیذارم رو مبل بخوابی
فلیکس:من هیچ مشکلی ندارم
لارا:بیا باهم بخوابیم
فلیکس چند لحظه ای سکوت کرد که باعث شد بفهمن چه گوهی خوردم که زود گند کاریمو جمع کردم:منظورم تخت بزرگیه تو اون ورش بخواب منم اینورش
فلیکس:تو اذیت نمیشی؟
خواستم جواب بدم که دوباره سرم گیج که باعث شد دستمو فرو کنم به موهام
فلیکس امد جلو و چند متری فاصلم قرار گرفت:حالت خوبه
لارا:فقط خوابم میاد
فلیکس امد جلو و لارا رو براید استایل بغلش گرفت که لارا متعجب و با صداس تقریبا بلندی گفت:داری چی کار میکنی؟
فلیکس:لیدی هیچکاری نمیکنم
فلیکس لارا رو برد گذاشت رو تخت و وقتی داشت دستشو برمیداشت چشاش افتاد به چشای لارا و چند لحظه ای بهم زل زدن که فلیکس خود به خود کنترلشو از دست داد و...
(ادمین میگه که کیس میخواین؟😂شوخی میکنم)
لذت ببرین فعلا💜🙂👋
خندیدم و دستامو دور کمر فلیکس حلقه زدم:همچنین..
از بغلش که در امدم....
فلیکس:رو حموم چند دست لباس برات گذاشتم برو بپوشش
سرمو به عنوان تاعیید تکون دادم و رفتم داخل حموم لباس لش سیاهو با شلوار سیاه پوشیدم و موهای خیسمو شسوار زدم و رفتم بیرون فلیکس بالشو گذاشت رو مبل و برگشت سمت من:در امدی؟
برو رو تخت دراز بکش نرو دیر وقته
ویو لارا
چون خسته بودم سرم گیج میرفت که زود گفتم:باشه ولی من رو مبل میخوابم..
فلیکس:کور خوندی نمیذارم..
لارا:منم نمیذارم رو مبل بخوابی
فلیکس:من هیچ مشکلی ندارم
لارا:بیا باهم بخوابیم
فلیکس چند لحظه ای سکوت کرد که باعث شد بفهمن چه گوهی خوردم که زود گند کاریمو جمع کردم:منظورم تخت بزرگیه تو اون ورش بخواب منم اینورش
فلیکس:تو اذیت نمیشی؟
خواستم جواب بدم که دوباره سرم گیج که باعث شد دستمو فرو کنم به موهام
فلیکس امد جلو و چند متری فاصلم قرار گرفت:حالت خوبه
لارا:فقط خوابم میاد
فلیکس امد جلو و لارا رو براید استایل بغلش گرفت که لارا متعجب و با صداس تقریبا بلندی گفت:داری چی کار میکنی؟
فلیکس:لیدی هیچکاری نمیکنم
فلیکس لارا رو برد گذاشت رو تخت و وقتی داشت دستشو برمیداشت چشاش افتاد به چشای لارا و چند لحظه ای بهم زل زدن که فلیکس خود به خود کنترلشو از دست داد و...
(ادمین میگه که کیس میخواین؟😂شوخی میکنم)
لذت ببرین فعلا💜🙂👋
۶.۸k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.