گس لایتر/ ادامه پارت ۱۰۶
بایول آروم به سمتش چرخید... و با صدای ضعیفی گفت: ببخشید...
و آروم در آغوش گرفتش...
جونگکوک توی افکارش با خودش میگفت: خب... جونگکوک...
حالا بایول تازه باهات آشتی کرده... خیلی مراقبه که دوباره ناراحتت نکنه...
حالا میتونی کاریو که ازش میخوای انجام بده... و حتما انجام میده... چون اون برای حفظ تو همه کار میکنه!
***********************************
ایل دونگ فیلم و عکسای هیونو رو توی یه فلش ریخته بود... توی یه جعبه گذاشت... اولش میخواست به خونشون پستش کنه... ولی میترسید بسته به دست خود یون ها نرسه... برای همین تصمیم گرفت به یه نفر بده که وقتی یون ها میاد شرکت بهش تحویل بده...
**********************************
روز بعد....
جونگکوک و بایول به حالت نرمال برگشته بودن... با هم به شرکت رفتن...
جونگکوک به کاری که قرار بود از بایول بخواد فک میکرد...
هیچی بجز حذف هیونو براش اهمیتی نداشت...
بایول کاملا برای این کار مناسب بود...
فقط منتظر بود که ایل دونگ فیلم و عکسا رو به یون ها برسونه تا کارشو شروع کنه....
**************************
بورام بخاطر اینکه جونگکوک بهش تاکید کرده بود باهاش تماس نگیره اینکارو نمیکرد... و حتی نمیدونست به چه دلیل!... گوشی و سیمکارتی که جونگکوک خواسته بود رو هم آماده کرده بود ولی جونگکوک نرفته بود پیشش که اونا رو بگیره...
بخاطر همین وقتی توی شرکت مشغول به کارش بود و دید که بایول و جونگکوک از راه رسیدن، کمی صبر کرد تا بایول به اتاقش بره... بعد برای اینکه تظاهر کنه با جونگکوک کار داره یسری برگه رو توی دستش گرفت و به اتاق جونگکوک رفت...
در زد و وارد شد...
جونگکوک با دیدنش گفت: برای چی اومدی؟....
بورام صداشو پایینتر آورد و گفت: خب تو نیومدی این گوشیو ازم بگیری بهمم زنگ نمیزدی ازت بیخبر بودم...
جونگکوک نفس کلافه ای کشید و گفت: باشه... زود بزارش رو میزم و فعلا برو... بعدا همه چیو بهت میگم...
بورام از لحن تند جونگکوک عصبی شد و گوشیو گذاشت رو میز و بی درنگ از اتاق بیرون رفت
و آروم در آغوش گرفتش...
جونگکوک توی افکارش با خودش میگفت: خب... جونگکوک...
حالا بایول تازه باهات آشتی کرده... خیلی مراقبه که دوباره ناراحتت نکنه...
حالا میتونی کاریو که ازش میخوای انجام بده... و حتما انجام میده... چون اون برای حفظ تو همه کار میکنه!
***********************************
ایل دونگ فیلم و عکسای هیونو رو توی یه فلش ریخته بود... توی یه جعبه گذاشت... اولش میخواست به خونشون پستش کنه... ولی میترسید بسته به دست خود یون ها نرسه... برای همین تصمیم گرفت به یه نفر بده که وقتی یون ها میاد شرکت بهش تحویل بده...
**********************************
روز بعد....
جونگکوک و بایول به حالت نرمال برگشته بودن... با هم به شرکت رفتن...
جونگکوک به کاری که قرار بود از بایول بخواد فک میکرد...
هیچی بجز حذف هیونو براش اهمیتی نداشت...
بایول کاملا برای این کار مناسب بود...
فقط منتظر بود که ایل دونگ فیلم و عکسا رو به یون ها برسونه تا کارشو شروع کنه....
**************************
بورام بخاطر اینکه جونگکوک بهش تاکید کرده بود باهاش تماس نگیره اینکارو نمیکرد... و حتی نمیدونست به چه دلیل!... گوشی و سیمکارتی که جونگکوک خواسته بود رو هم آماده کرده بود ولی جونگکوک نرفته بود پیشش که اونا رو بگیره...
بخاطر همین وقتی توی شرکت مشغول به کارش بود و دید که بایول و جونگکوک از راه رسیدن، کمی صبر کرد تا بایول به اتاقش بره... بعد برای اینکه تظاهر کنه با جونگکوک کار داره یسری برگه رو توی دستش گرفت و به اتاق جونگکوک رفت...
در زد و وارد شد...
جونگکوک با دیدنش گفت: برای چی اومدی؟....
بورام صداشو پایینتر آورد و گفت: خب تو نیومدی این گوشیو ازم بگیری بهمم زنگ نمیزدی ازت بیخبر بودم...
جونگکوک نفس کلافه ای کشید و گفت: باشه... زود بزارش رو میزم و فعلا برو... بعدا همه چیو بهت میگم...
بورام از لحن تند جونگکوک عصبی شد و گوشیو گذاشت رو میز و بی درنگ از اتاق بیرون رفت
۱۹.۹k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.