عاشق شدن part⁶⁴
تهیونگ:دوتایی تنها باشین *چشای ور غلمبیده
ا.ت:چیه مگ؟؟؟
تهیونگ:اسمش.؟فامیلیش؟کد ملی؟ادرس؟محل تولد؟
ا.ت:مگ ثبت احواله؟؟؟*تعجب
تهیونگ:اصن از کجا میشناسیش
ا.ت:دوس پسر ثابقمه (الان میگید ک مگ ا.ت نگفته بود تا حالا دوس پسر نداشته. چرا گفته بود و گفتشم درسته پس یکم صبور باشید )
ویو تهیونگ
مگ ا.ت نگفته بود تا حالا دوس پسر نداشته. یعنی دروغ گفته. یا با کس دیگه ای قرار داره تعقیبش میکنم معلوم میشه.
تهیونگ:اهاااا. خیلی خب باشه ولی فقط ی ساعت
ا.ت:مرسییییییییییی
انقد ذوق کرد یعنی دلش برای پسره تنگ شده. ایششششش. من ب این جذابی. اونو میخواد چیکار (بچم داره ماجرارو با خودش حل و فصل میکنه)
ا.ت راه افتاد منم دنبالش رفتم ک رسید ب ی خونه. یعنی چییییی. تو ی خونههههه.
ویو ا.ت.
قرار بود دایانا خودشو شبیه پسرا کنه و بیاد. منم گفتم یکم پیاز داغشو زیاد کنم. رفتیم تو پذیرایی ک کلش شیشه ای بود و مطمئن بودم تهیونگ داره نگاه میکنه. رفتم رو کاناپه و دایانا رو جوری انداختم رو خودم ک انگار خودش خودشو انداخته روم. بعد لبمو بردم سمت لبشو بوسیدمش. بعد لباسامو درآوردم و با لباس زیر رفتم تو حموم. اشاره کردم دایانا هم بیاد اونم با لباس اومد و لبمو گذاشتن رو لبشو درو بستم. پشت در کلی خندیدیم
ا.ت:جعررررررر
دایانا:واییییییییییی خدااااااا.
(دارن جر میخورن)
بعد من لباسمو پوشیدم و رفتم تو وان دایانا هم اومد تو وان. وان. پره کف بود رفتیم پایین تر تا یجوری نشون بده ک انگار لختیم. خودمو بردم تو بغل دایانا .
ویو تهیونگ
باورم نمیشد. اون اون ا.ت من بود. داشت اون کارارو میکرد رفتم داخل و دره حمومو باز کردم و دیدم ا.ت خیلی ریلکس تو بغل اون پسره عوضی نشسته تو وان جفتشونم لخت خون ب مغزم نمیرسید اومدم برم ک یهو یکی از پشت بغلم کرد
ا.ت:تولدت مبارک عشقم *همونجوری ک بغلش کرده
❤️🩶
💬💬
ا.ت:چیه مگ؟؟؟
تهیونگ:اسمش.؟فامیلیش؟کد ملی؟ادرس؟محل تولد؟
ا.ت:مگ ثبت احواله؟؟؟*تعجب
تهیونگ:اصن از کجا میشناسیش
ا.ت:دوس پسر ثابقمه (الان میگید ک مگ ا.ت نگفته بود تا حالا دوس پسر نداشته. چرا گفته بود و گفتشم درسته پس یکم صبور باشید )
ویو تهیونگ
مگ ا.ت نگفته بود تا حالا دوس پسر نداشته. یعنی دروغ گفته. یا با کس دیگه ای قرار داره تعقیبش میکنم معلوم میشه.
تهیونگ:اهاااا. خیلی خب باشه ولی فقط ی ساعت
ا.ت:مرسییییییییییی
انقد ذوق کرد یعنی دلش برای پسره تنگ شده. ایششششش. من ب این جذابی. اونو میخواد چیکار (بچم داره ماجرارو با خودش حل و فصل میکنه)
ا.ت راه افتاد منم دنبالش رفتم ک رسید ب ی خونه. یعنی چییییی. تو ی خونههههه.
ویو ا.ت.
قرار بود دایانا خودشو شبیه پسرا کنه و بیاد. منم گفتم یکم پیاز داغشو زیاد کنم. رفتیم تو پذیرایی ک کلش شیشه ای بود و مطمئن بودم تهیونگ داره نگاه میکنه. رفتم رو کاناپه و دایانا رو جوری انداختم رو خودم ک انگار خودش خودشو انداخته روم. بعد لبمو بردم سمت لبشو بوسیدمش. بعد لباسامو درآوردم و با لباس زیر رفتم تو حموم. اشاره کردم دایانا هم بیاد اونم با لباس اومد و لبمو گذاشتن رو لبشو درو بستم. پشت در کلی خندیدیم
ا.ت:جعررررررر
دایانا:واییییییییییی خدااااااا.
(دارن جر میخورن)
بعد من لباسمو پوشیدم و رفتم تو وان دایانا هم اومد تو وان. وان. پره کف بود رفتیم پایین تر تا یجوری نشون بده ک انگار لختیم. خودمو بردم تو بغل دایانا .
ویو تهیونگ
باورم نمیشد. اون اون ا.ت من بود. داشت اون کارارو میکرد رفتم داخل و دره حمومو باز کردم و دیدم ا.ت خیلی ریلکس تو بغل اون پسره عوضی نشسته تو وان جفتشونم لخت خون ب مغزم نمیرسید اومدم برم ک یهو یکی از پشت بغلم کرد
ا.ت:تولدت مبارک عشقم *همونجوری ک بغلش کرده
❤️🩶
💬💬
۹.۲k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.