*پارت دوم*
پسره ی عوضی . نگا
چه بلایی سر دختره اورده . وای.... هی ا.ت تو وکیلشی بعد خودت بر
علیهشی؟ درسته اون خیلی بد تو رو تنها گذاشت اما اون الان فقط موکلته نه هیچکس دیگه ای .
صبح فردا ؛ ا.ت :
با صدای زنگ ساعت از جام پریدم . دیشب تا دیر وقت فکرم مشغول
بود نمیتونستم با قضیه کنار بیام چشامو مالیدم و به زور رفتم سمت
حموم . بعد یه دوش مختصر لباسامو پوشیدم رفتم جلو اینه و موهامو
دم اسبی بستم .
+تو میتونی ا.ت از پسش برمیای . به تهیونگ فقط به چشم موکل نگاه
کن نه چیز دیگه ای
به خودم لبخند زدم و از در خونه بیرون رفتم . سوار ماشینم شدم و به
سمت زندان حرکت کردم ....
شخص سوم:
با رسیدن به در زندان وارد محوطه پارکینگ شد . طرف در رفت و
کارت و مجوزو نشون سرباز داد و وارد شد . یه سرباز بردش سمت
اتاق مالقات خصوصی . وارد اتاق شد و رو صندلی منتظر نشست .
از سر استرس پاهاشو تند تند تکون میداد و دستاش میلرزید . در اتاق
باز شد و یه نگهبان همراه با تهیونگ اومدن تو . تهیونگ با نگاه خیره
ا.ت رو نظاره میکرد و نگهبان هم مشغول باز کردن دستاش بود . بعد
باز کردن دستاش تهیونگ رو به رو ا.ت نشست و نگهبان هم یه گوشه
وایساد .
+لطفا تنهامون بزارید
÷نمیشه مسئولیت داره
+اتاق دوربین داره من حق اینو دارم با موکلم تنها صحبت کنم
نگهبان نفسشو با صدا بیرون داد . برگشت سمت تهیونگ .
÷رفتارت چک میشه خانم شما هم اگه مشکلی داشتید بهمون بگید به
هر حال با این متجاوز تو یه اتاقید
+من از شما شکایت میکنم حق ندارید به ایشون بگید متجاوز
نگهبان شونه انداخت بالا .
÷تجاوز کرده دیگه اونم به فنش منو بگو که چقد اهنگاشو گوش میدادم
فکر میکردم انسانه
+هنوز اتهامش ثابت نشده
÷مدارکش همه جا پخش شده رسما با این نام شناخته میشه
ا.ت مشتشو کوبید رو میز .
+اقای محترم حتما به رییستون گذارش این کارتونو میدم بفرمایید بیرون
نگهبان از اتاق بیرون رفت . تهیونگ با لبخند تلخ به میز خیره بود .
ا.ت اروم نشست سر جاش .
-بزرگ شدی
پوزخندی رو صورت ا.ت پدید اومد .
+توهم همینطور
-آخرین بار که دیدمت یه دختر کوچولو بودی که دانشجوی رشته حقوق بود
+منم اخرین بار که دیدمت همون کارآموز کمپانی بیگ هیت بودی که
کم کم میخواست دبیو کنه
-هه (پورخند زد)
+اره خنده داره ولی برا من نه . تمام این چند سال قلبم شکسته بود هیچوقت نبخشیدمت
-من مجبور بودم
+اره اره مجبور بودی کسی که بهش قول ازدواج داده بودیو تو شب تولدش اونجوری داغون کنی
-من داشتم دبیو میکردم کمپانی نمیزاشت با کسی قرار بزارم
+دلیل خوبی بود . ولی برا سال اول
فعالیتت سال دوم فعالیتت سال سوم فعالیتت تا کی هان تا کی نمیزاشت ؟!
صداش کم کم بلند شد . ته سرشو انداخت پایین .
صبح فردا ؛ ا.ت :
با صدای زنگ ساعت از جام پریدم . دیشب تا دیر وقت فکرم مشغول
بود نمیتونستم با قضیه کنار بیام چشامو مالیدم و به زور رفتم سمت
حموم . بعد یه دوش مختصر لباسامو پوشیدم رفتم جلو اینه و موهامو
دم اسبی بستم .
+تو میتونی ا.ت از پسش برمیای . به تهیونگ فقط به چشم موکل نگاه
کن نه چیز دیگه ای
به خودم لبخند زدم و از در خونه بیرون رفتم . سوار ماشینم شدم و به
سمت زندان حرکت کردم ....
شخص سوم:
با رسیدن به در زندان وارد محوطه پارکینگ شد . طرف در رفت و
کارت و مجوزو نشون سرباز داد و وارد شد . یه سرباز بردش سمت
اتاق مالقات خصوصی . وارد اتاق شد و رو صندلی منتظر نشست .
از سر استرس پاهاشو تند تند تکون میداد و دستاش میلرزید . در اتاق
باز شد و یه نگهبان همراه با تهیونگ اومدن تو . تهیونگ با نگاه خیره
ا.ت رو نظاره میکرد و نگهبان هم مشغول باز کردن دستاش بود . بعد
باز کردن دستاش تهیونگ رو به رو ا.ت نشست و نگهبان هم یه گوشه
وایساد .
+لطفا تنهامون بزارید
÷نمیشه مسئولیت داره
+اتاق دوربین داره من حق اینو دارم با موکلم تنها صحبت کنم
نگهبان نفسشو با صدا بیرون داد . برگشت سمت تهیونگ .
÷رفتارت چک میشه خانم شما هم اگه مشکلی داشتید بهمون بگید به
هر حال با این متجاوز تو یه اتاقید
+من از شما شکایت میکنم حق ندارید به ایشون بگید متجاوز
نگهبان شونه انداخت بالا .
÷تجاوز کرده دیگه اونم به فنش منو بگو که چقد اهنگاشو گوش میدادم
فکر میکردم انسانه
+هنوز اتهامش ثابت نشده
÷مدارکش همه جا پخش شده رسما با این نام شناخته میشه
ا.ت مشتشو کوبید رو میز .
+اقای محترم حتما به رییستون گذارش این کارتونو میدم بفرمایید بیرون
نگهبان از اتاق بیرون رفت . تهیونگ با لبخند تلخ به میز خیره بود .
ا.ت اروم نشست سر جاش .
-بزرگ شدی
پوزخندی رو صورت ا.ت پدید اومد .
+توهم همینطور
-آخرین بار که دیدمت یه دختر کوچولو بودی که دانشجوی رشته حقوق بود
+منم اخرین بار که دیدمت همون کارآموز کمپانی بیگ هیت بودی که
کم کم میخواست دبیو کنه
-هه (پورخند زد)
+اره خنده داره ولی برا من نه . تمام این چند سال قلبم شکسته بود هیچوقت نبخشیدمت
-من مجبور بودم
+اره اره مجبور بودی کسی که بهش قول ازدواج داده بودیو تو شب تولدش اونجوری داغون کنی
-من داشتم دبیو میکردم کمپانی نمیزاشت با کسی قرار بزارم
+دلیل خوبی بود . ولی برا سال اول
فعالیتت سال دوم فعالیتت سال سوم فعالیتت تا کی هان تا کی نمیزاشت ؟!
صداش کم کم بلند شد . ته سرشو انداخت پایین .
۱۹.۷k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.