پارت ۱۸ Blood moon
پارت ۱۸ Blood moon
(این پارت کوتاه میباشد،ببخشید🙂)
که در باز شد
دستمو گرفتم جلوی دهنم و سعی میکردم که خیلی اروم نفس بکشم
صدای کفش با یه سایه ی بزرگ یه مرد
که بهم نزدیک میشد
قلب به قفسه ی سینم میکوبید
که غیب شد
توی همین لحظه ها بود
که...
&ویو کوک
برگشتم به عمارت
امروز سرم بیشتر از روزای دیگه شلوغ بود
و باید روی
یه پرونده کار میکردم
رفتم داخل اتاقم لباسامو عوض کردم
و رفتم سمت راهرو
کلیدو در اوردم خواستم قفل درو باز کنم
که یادم اومد
دیروز یادم رفت که قفلش کنم
و در الان بازه
دستمو روی دستگیره گذاشتم و کشیدم
پایین و به سمت عقب
درو هل دادم
وارد که شدم با حس یه چیز سفت زیر پام
پایین پاهامو نگاه میکنم
سنگ؟
یادم نمیاد که سنگی جلوی در گذاشته باشم
درو برگردوندم و سنگو با پام
شوت کردم اونطرف تر
کشو شماره ۳۱
دنبال کشو میگشتم
نزدیک دور ترین کشو به در بودم که یه نفرو
دیدم که پشتش بهم بود
که یاد ا/ت افتادم
حتما اونه
کشوی شماره ۳۱ نزدیک اون بود
میخواستم یه فرصت بهش بدم تا فرار کنه
رفتم سمت در و یکم بازش کردم
و خودمو سرگرم پرونده ها نشون دادم...
حمایت❤
(این پارت کوتاه میباشد،ببخشید🙂)
که در باز شد
دستمو گرفتم جلوی دهنم و سعی میکردم که خیلی اروم نفس بکشم
صدای کفش با یه سایه ی بزرگ یه مرد
که بهم نزدیک میشد
قلب به قفسه ی سینم میکوبید
که غیب شد
توی همین لحظه ها بود
که...
&ویو کوک
برگشتم به عمارت
امروز سرم بیشتر از روزای دیگه شلوغ بود
و باید روی
یه پرونده کار میکردم
رفتم داخل اتاقم لباسامو عوض کردم
و رفتم سمت راهرو
کلیدو در اوردم خواستم قفل درو باز کنم
که یادم اومد
دیروز یادم رفت که قفلش کنم
و در الان بازه
دستمو روی دستگیره گذاشتم و کشیدم
پایین و به سمت عقب
درو هل دادم
وارد که شدم با حس یه چیز سفت زیر پام
پایین پاهامو نگاه میکنم
سنگ؟
یادم نمیاد که سنگی جلوی در گذاشته باشم
درو برگردوندم و سنگو با پام
شوت کردم اونطرف تر
کشو شماره ۳۱
دنبال کشو میگشتم
نزدیک دور ترین کشو به در بودم که یه نفرو
دیدم که پشتش بهم بود
که یاد ا/ت افتادم
حتما اونه
کشوی شماره ۳۱ نزدیک اون بود
میخواستم یه فرصت بهش بدم تا فرار کنه
رفتم سمت در و یکم بازش کردم
و خودمو سرگرم پرونده ها نشون دادم...
حمایت❤
۱۰.۷k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.