انتخاب خواستنی پارت 17
- ایـــــش.... مسخره کجا بود ، جدی گفتم دیگه میخوام یه دوست دختر خوب باشم
از همین الا شروع شد.
بعدش یه خنده شیطانی زد و به سمت سینی ابمیوه ها رفت
راستشو بگم منم با اینکه نمیدونم چه فکری تو سرشه ازش ترسیدم وای به حال اون کسی که قراره طعم این فکرو بچشه
(رونا)
نقشه های پلیدی تو سرم داشتم
با یه لبخند شیطانی سمت سینی ابمیوه رفتم و برش داشتم
تهیونگ با ظرف میوه و شیرینی لز آشپز خونه خارج شد
به سینی و ابمیوه هاش نگاه کردم و گفتم: به تظر خشمزه میاین ولی حیف که قرار نیست خورده بشین.
یه لحظه خودمم از خودم ترسیدم، ولی همه اینا به خاطر تهیونگه
وقتی اون داره نقششو خوب بازی میکنه چرا من خوب نباشم
واقعا دلم میخواد حالا که ازم کمک خواستیه با جون و دل بعش کمک کنم
از آشپز خدته اومدم بیرون و به سمت بچه ها حرکت کردم
+ آبمیوه ها هم رسید.
با لبخند اینو گفتم و به سمت مینا حرکت کردم
از اول لباسی که پوشیده بود رو مخم بود
البته اگه بشه اسمشو لباس گذاشت
یه تام خیلی نازک که اگه یکم دقت میکردی بیشتر سینش معلوم میشد و دامنی که فقط یکم از باسنش پایین ار بود
تازه خودشم هی به تهیونگ میمالوند
البته قطعا به من ربط نداره و نباید داشته باشه ولی الا ــــــــ ماجرا یکم فرق میکنه، چون من میخوام یه دویت دختر خوب باشم.
به مینا که رسیدم مثلا پام پیچ خورد و سینی آبمیوه ها چپه شد روش
به زور جلوی خندم و گرفتم و با تاسف گفتم: وای ببخشید پام پیج خورد، ــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
میدونم شرطا ترسید ولی به دلیل اشتیاقی که تو کامنت ها داشتیم زودتر گذاشتم
ولی این دفعه لطفا حمایت کنید.
15 لایک.
10 کامنت.
لطفا برای اینکه سریع تر لایک بشه به بقیه هم فیک رو معرفی کنید اینجوری زودتر آپ میکنم. 😁
از همین الا شروع شد.
بعدش یه خنده شیطانی زد و به سمت سینی ابمیوه ها رفت
راستشو بگم منم با اینکه نمیدونم چه فکری تو سرشه ازش ترسیدم وای به حال اون کسی که قراره طعم این فکرو بچشه
(رونا)
نقشه های پلیدی تو سرم داشتم
با یه لبخند شیطانی سمت سینی ابمیوه رفتم و برش داشتم
تهیونگ با ظرف میوه و شیرینی لز آشپز خونه خارج شد
به سینی و ابمیوه هاش نگاه کردم و گفتم: به تظر خشمزه میاین ولی حیف که قرار نیست خورده بشین.
یه لحظه خودمم از خودم ترسیدم، ولی همه اینا به خاطر تهیونگه
وقتی اون داره نقششو خوب بازی میکنه چرا من خوب نباشم
واقعا دلم میخواد حالا که ازم کمک خواستیه با جون و دل بعش کمک کنم
از آشپز خدته اومدم بیرون و به سمت بچه ها حرکت کردم
+ آبمیوه ها هم رسید.
با لبخند اینو گفتم و به سمت مینا حرکت کردم
از اول لباسی که پوشیده بود رو مخم بود
البته اگه بشه اسمشو لباس گذاشت
یه تام خیلی نازک که اگه یکم دقت میکردی بیشتر سینش معلوم میشد و دامنی که فقط یکم از باسنش پایین ار بود
تازه خودشم هی به تهیونگ میمالوند
البته قطعا به من ربط نداره و نباید داشته باشه ولی الا ــــــــ ماجرا یکم فرق میکنه، چون من میخوام یه دویت دختر خوب باشم.
به مینا که رسیدم مثلا پام پیچ خورد و سینی آبمیوه ها چپه شد روش
به زور جلوی خندم و گرفتم و با تاسف گفتم: وای ببخشید پام پیج خورد، ــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
میدونم شرطا ترسید ولی به دلیل اشتیاقی که تو کامنت ها داشتیم زودتر گذاشتم
ولی این دفعه لطفا حمایت کنید.
15 لایک.
10 کامنت.
لطفا برای اینکه سریع تر لایک بشه به بقیه هم فیک رو معرفی کنید اینجوری زودتر آپ میکنم. 😁
۴.۹k
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.