IDOL ANJEL ☁️🐾
#IDOL_ANJEL ☁️🐾
#6
کوک:چیشده قیافت وا رفت
سعی کردم با بغضی که توی گلوم بود حرف بزنم
ا.ت:قبولم نکردن(بغض)
نگاهی بهم کرد
کوک:اشکالی نداره بابا...میتونی به کمپانی ما درخواست بدی..حضوری درخواست بدی
ا.ت:من خوب نیستم...اونجام قبول نمیشم
کوک:یاا انقد زود نا امید نشو میدونی بقیه ایدلا چن تا درخاست دادن؟فردا باهم میریم درخواست بدی باشه؟
ا.ت:من هنوز هیچی یاد نگرفتم
کوک:خب راستش کمپانی جدیدا از دنس ما تو اهنگ دی ان ایو خیلی دوس داره
ا.ت:دنسای شما خیلی سخته..من نگاشونم نکردم
کوک:بشین اینو بخور سرد شد بعد زر بزن
نشستم سر میز
سعی میکردم گریمو بروز ندم و ناهارمو بخورم
کوک:خبب حالا که خوردی پاشو بریم تمرین
ا.ت:من هنوز امادگیشو ندارم
کوک:مگه میخای بزایی؟پاشو ببینم چاق میشیا...بعد دیگه کمپانی رات نمیده
ا.ت:بعدا میام پیشت نودل عزیزم
رفتم دنبالش
کوک:عا خب...راستشو بخای با این لباش نمیتونی تمرین کنی
ا.ت:ربطی نداشت...چون چسبونه؟
کوک:منم نمیدونم ولی نمیشه
ا.ت:عایششش
رفتم بالا و لباسمو عوض کردم(عکسشومیزارم)
ا.ت:خوبه؟
کوک:عا...اول میخای چی کار کنی؟
ا.ت:راستشو بخای من اصن نمیدونم چی قراره بهم یاد بدی
کوک:بوکس دفاع شخصی
ا.ت:احساس میکنم بوکس راحت تره پس بوکس
کوک:اوکی...بشین
توی باشگاه شخصیش بودیم
واو اون حتی باشگاه شخصی داره اونوقت من دنبال کاره پاره وقتم تا پول زندگیمو در بیارم
اومد کنارم نشست و دستمو گرفت
کوک:او دستات خیلی کوچولوعه
دستمو کنار دستش گذاشتم
خیلی کوچیک بود
کوک:تو مثل بچه هی میمونی که میخاد بوکس یاد بگیره(خنده)
نگاه پوکری بهش کردم که ساکت شد
مشغول بستن دستکش به دستام شد
حس جالبی بود
میخاستم اون زیبایی دستاشو نادیده بگیرم ولی نمیشد
ا.ت:منم تتو میخامم
کوک:اگه تتو بزنی کمپانی قبولت نمیکنه مگه اینکه بعد آیدل شدنت بزارن
ا.ت:عو باشه
کارش تموم شد
رفت و جلوی کیسه بوکس وایساد
کوک:خب ببین اینجا تو باید یکی ازدستاتو جلوی صورتت نگه داری تا ضربه بهت نخوره یکی دیگم حمایتت میکنه
مشتی به کیسه زد
ا.ت:عاا گرفتم
*بعد از تمرین*
عرقای زیادی روی پیشونیم و گردنم بود
هرچند خودشم کم عرق نداشت
کوک:خب....چیزی یاد گرفتی؟
نفس نفس میزدم
ا.ت:شاید..امیداورم فردا بتونم جلوش وایسم
کوک:منم امیدوارم کاری نکرده باشه
ا.ت:یعنی چی؟
کوک:میتونه شایعه پخش کنه یا عکسای بدی ازت پخش کنه با من
ا.ت:برام مهم نیست...ولی شاید برا تو مهم باشه
کوک:شاید..خب پاشو برو اتاقت یه دوشی بگیر و بعدم بیا پایین واسه شام
ا.ت:....تکلیفمون چی بود؟چیزی باید مینوشتیم؟
کوک:نگو که یادت رفته..باید سوالای ۶ تا درس آخرو مینوشتی..پدرت در میاد
ا.ت:میشه بدی یکی از اجوماها بنویسه برام؟
کوک:مگه نوکرتنن خودت بنویسشون..فوقش امشبو بیدار میمونی
ا.ت:لعنت بهش
از جام بلند شدمو از باشگاه بیرون اومدم
#6
کوک:چیشده قیافت وا رفت
سعی کردم با بغضی که توی گلوم بود حرف بزنم
ا.ت:قبولم نکردن(بغض)
نگاهی بهم کرد
کوک:اشکالی نداره بابا...میتونی به کمپانی ما درخواست بدی..حضوری درخواست بدی
ا.ت:من خوب نیستم...اونجام قبول نمیشم
کوک:یاا انقد زود نا امید نشو میدونی بقیه ایدلا چن تا درخاست دادن؟فردا باهم میریم درخواست بدی باشه؟
ا.ت:من هنوز هیچی یاد نگرفتم
کوک:خب راستش کمپانی جدیدا از دنس ما تو اهنگ دی ان ایو خیلی دوس داره
ا.ت:دنسای شما خیلی سخته..من نگاشونم نکردم
کوک:بشین اینو بخور سرد شد بعد زر بزن
نشستم سر میز
سعی میکردم گریمو بروز ندم و ناهارمو بخورم
کوک:خبب حالا که خوردی پاشو بریم تمرین
ا.ت:من هنوز امادگیشو ندارم
کوک:مگه میخای بزایی؟پاشو ببینم چاق میشیا...بعد دیگه کمپانی رات نمیده
ا.ت:بعدا میام پیشت نودل عزیزم
رفتم دنبالش
کوک:عا خب...راستشو بخای با این لباش نمیتونی تمرین کنی
ا.ت:ربطی نداشت...چون چسبونه؟
کوک:منم نمیدونم ولی نمیشه
ا.ت:عایششش
رفتم بالا و لباسمو عوض کردم(عکسشومیزارم)
ا.ت:خوبه؟
کوک:عا...اول میخای چی کار کنی؟
ا.ت:راستشو بخای من اصن نمیدونم چی قراره بهم یاد بدی
کوک:بوکس دفاع شخصی
ا.ت:احساس میکنم بوکس راحت تره پس بوکس
کوک:اوکی...بشین
توی باشگاه شخصیش بودیم
واو اون حتی باشگاه شخصی داره اونوقت من دنبال کاره پاره وقتم تا پول زندگیمو در بیارم
اومد کنارم نشست و دستمو گرفت
کوک:او دستات خیلی کوچولوعه
دستمو کنار دستش گذاشتم
خیلی کوچیک بود
کوک:تو مثل بچه هی میمونی که میخاد بوکس یاد بگیره(خنده)
نگاه پوکری بهش کردم که ساکت شد
مشغول بستن دستکش به دستام شد
حس جالبی بود
میخاستم اون زیبایی دستاشو نادیده بگیرم ولی نمیشد
ا.ت:منم تتو میخامم
کوک:اگه تتو بزنی کمپانی قبولت نمیکنه مگه اینکه بعد آیدل شدنت بزارن
ا.ت:عو باشه
کارش تموم شد
رفت و جلوی کیسه بوکس وایساد
کوک:خب ببین اینجا تو باید یکی ازدستاتو جلوی صورتت نگه داری تا ضربه بهت نخوره یکی دیگم حمایتت میکنه
مشتی به کیسه زد
ا.ت:عاا گرفتم
*بعد از تمرین*
عرقای زیادی روی پیشونیم و گردنم بود
هرچند خودشم کم عرق نداشت
کوک:خب....چیزی یاد گرفتی؟
نفس نفس میزدم
ا.ت:شاید..امیداورم فردا بتونم جلوش وایسم
کوک:منم امیدوارم کاری نکرده باشه
ا.ت:یعنی چی؟
کوک:میتونه شایعه پخش کنه یا عکسای بدی ازت پخش کنه با من
ا.ت:برام مهم نیست...ولی شاید برا تو مهم باشه
کوک:شاید..خب پاشو برو اتاقت یه دوشی بگیر و بعدم بیا پایین واسه شام
ا.ت:....تکلیفمون چی بود؟چیزی باید مینوشتیم؟
کوک:نگو که یادت رفته..باید سوالای ۶ تا درس آخرو مینوشتی..پدرت در میاد
ا.ت:میشه بدی یکی از اجوماها بنویسه برام؟
کوک:مگه نوکرتنن خودت بنویسشون..فوقش امشبو بیدار میمونی
ا.ت:لعنت بهش
از جام بلند شدمو از باشگاه بیرون اومدم
۱.۵k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.