Bf+f
Bf+f
Part³
با تمام قوا سعی در نگه داشتن بغضش داشت که البته موفقم شد
سریع ساک دستی کوچیکش رو برداشت و لباسای ضروری رو برداشت و البته کارتش که پس اندازش بود رو برداشت و بعد هم موبایلش رو دستش گرفت و بیرون رفت
جیمین رو دید که اونم ساک دستی ای دستشه و به زمین نگاه میکنه
سوزی:برات آرزوی خوشبختی میکنم
تا اومد بره عثمان شروع کرد
عثمان:سوزی من واقعا متاسفم هرچی گشتم توی قلبم نتونستم ذره ای عشق پیدا کنم...جیمین هم باهات میاد
سوزی:واقعا؟بالاخره یکی از برده هات رو آزاد کردی؟
بیا بریم جیمین اون لیاقت مارو نداره
اونا باهم تاکسی گرفتن و توی تاکسی مقدار پولی که داشتن رو محاسبه کردن
سوزی:من ۱۰ میلیون وون دارم تو هم ۶ میلون وون خوبه باز میشه یه کار کرد
همون لحظه پیامی برای گوشی ات اومد
عثمان:برات یه مقدار پول گذاشتم مراقب خودت باش.خداحافظ
سوزی با دیدن پیام پوزخندی زد پیام رو به جیمین نشون داد ولی تا اومدن چیزی بگن تاکسی اعلامکرد که رسیدن
بعد از تصویه حساب به سمت فرودگاه رفتن
سوزی:سلام خانم ۲ تا بلیط به کره جنوبی(الان دبی هستن)
خانم:عجله کنید ۱ ساعت دیگه پروازه لطفا کارت
خلاصه بلیط هم گرفتن و رفتن نشستن
سوزی:خب حالا باهمیم باید همو بشناسیم
خب من سوزی ام و ۲۰ سالمه
حیمین:من جیمین هستم ۲۳ سالمه شغلمم تا الان که بادیگارد و دستیار بودم ولی الان درحال حاضر نمیدونم بهش میگن یا نه ولی اخراج شدم و باشگاه دارم
یه بدبخت:پرواز دبی به کره جنوبی به سمت گیت لطفا
●چند ساعت بعد کره جنوبی●
سوزی:اخیششش الان باید چیکار کنیم؟
جیمین:اول خونه بیا بریم ببینم تو مشکلی نداری پیش من زندگی کنی؟
سوزی:یه خونه داشته باشم راحتترم
خلاصه رفتن بنگاهو یه خونه نزدیک خونه جیمین گرفتن
جیمین:حالا شغل
سوزی:مرسی تا اینجاش خیلی اذیت شدی برو خونه خودم دیگه دنبال اون میگردم
جیمین؛این چه حرفیه تو بیشتر خسته ای بیا بریم حالا همونطور که داشتن رد میشدن پلیس جلوی اونارو کرفت
پلیس:خانم کیم سوزی؟
سوزی:ب...بله خودمم
پلیس:لطفا با من بیایین
سوزی:چرا دارم میگم چرا دستم ول کن یهو جیمین وارد شد و دست سوزی رو گرفت
جیمین:من...من دوست پسرشم باهاتون میام
پلیس:هوفف باشه بیا
خلاصه رفتن اداره پلیس
پلیس:خانم میدونید چی شده؟که به اداره اوردیمتون؟
سوزی:نه
کیم:(پدر سوزی)سلام دخترم
سوزی:پ...پدر جون
و سریع به بغل گرم پدرش رفت
کیم:معرفی نمیکنین و به جیمین اشاره کرد
سوزی:اها ایشون دو...
جیمین:دوستشم و با کیم دست داد
هلیا اینو بدون بخاطر تو گذاشتم دگرته اصلا حوصله نداشتم بنویسم
Part³
با تمام قوا سعی در نگه داشتن بغضش داشت که البته موفقم شد
سریع ساک دستی کوچیکش رو برداشت و لباسای ضروری رو برداشت و البته کارتش که پس اندازش بود رو برداشت و بعد هم موبایلش رو دستش گرفت و بیرون رفت
جیمین رو دید که اونم ساک دستی ای دستشه و به زمین نگاه میکنه
سوزی:برات آرزوی خوشبختی میکنم
تا اومد بره عثمان شروع کرد
عثمان:سوزی من واقعا متاسفم هرچی گشتم توی قلبم نتونستم ذره ای عشق پیدا کنم...جیمین هم باهات میاد
سوزی:واقعا؟بالاخره یکی از برده هات رو آزاد کردی؟
بیا بریم جیمین اون لیاقت مارو نداره
اونا باهم تاکسی گرفتن و توی تاکسی مقدار پولی که داشتن رو محاسبه کردن
سوزی:من ۱۰ میلیون وون دارم تو هم ۶ میلون وون خوبه باز میشه یه کار کرد
همون لحظه پیامی برای گوشی ات اومد
عثمان:برات یه مقدار پول گذاشتم مراقب خودت باش.خداحافظ
سوزی با دیدن پیام پوزخندی زد پیام رو به جیمین نشون داد ولی تا اومدن چیزی بگن تاکسی اعلامکرد که رسیدن
بعد از تصویه حساب به سمت فرودگاه رفتن
سوزی:سلام خانم ۲ تا بلیط به کره جنوبی(الان دبی هستن)
خانم:عجله کنید ۱ ساعت دیگه پروازه لطفا کارت
خلاصه بلیط هم گرفتن و رفتن نشستن
سوزی:خب حالا باهمیم باید همو بشناسیم
خب من سوزی ام و ۲۰ سالمه
حیمین:من جیمین هستم ۲۳ سالمه شغلمم تا الان که بادیگارد و دستیار بودم ولی الان درحال حاضر نمیدونم بهش میگن یا نه ولی اخراج شدم و باشگاه دارم
یه بدبخت:پرواز دبی به کره جنوبی به سمت گیت لطفا
●چند ساعت بعد کره جنوبی●
سوزی:اخیششش الان باید چیکار کنیم؟
جیمین:اول خونه بیا بریم ببینم تو مشکلی نداری پیش من زندگی کنی؟
سوزی:یه خونه داشته باشم راحتترم
خلاصه رفتن بنگاهو یه خونه نزدیک خونه جیمین گرفتن
جیمین:حالا شغل
سوزی:مرسی تا اینجاش خیلی اذیت شدی برو خونه خودم دیگه دنبال اون میگردم
جیمین؛این چه حرفیه تو بیشتر خسته ای بیا بریم حالا همونطور که داشتن رد میشدن پلیس جلوی اونارو کرفت
پلیس:خانم کیم سوزی؟
سوزی:ب...بله خودمم
پلیس:لطفا با من بیایین
سوزی:چرا دارم میگم چرا دستم ول کن یهو جیمین وارد شد و دست سوزی رو گرفت
جیمین:من...من دوست پسرشم باهاتون میام
پلیس:هوفف باشه بیا
خلاصه رفتن اداره پلیس
پلیس:خانم میدونید چی شده؟که به اداره اوردیمتون؟
سوزی:نه
کیم:(پدر سوزی)سلام دخترم
سوزی:پ...پدر جون
و سریع به بغل گرم پدرش رفت
کیم:معرفی نمیکنین و به جیمین اشاره کرد
سوزی:اها ایشون دو...
جیمین:دوستشم و با کیم دست داد
هلیا اینو بدون بخاطر تو گذاشتم دگرته اصلا حوصله نداشتم بنویسم
۴.۶k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.