من بد بختم *پارت اخر*
من بد بختم *پارت اخر*
برگشتیم خونه/:
من گوشی رو برداشتم و به کلیپ کیپاپ نگا کردم /:
کلیپ:
چان:به خودت آسیب نزن
چانگبین:استی خوشحالی؟
جیمین:ارمییییی
هوپ:خودتو دوست داشته باش
جیمین:تک سعول پسری هس که به حرفات گوش میده
نامجون:به خودت افتخار کن
من:راس میگه ها من چرا باید به خودم آسیب بزنم ؟اصلا به من چه ها؟بگن به جهنم بیشترین هیت رو به بی تی اس دادن پسرا مردن؟دوباره شروع کردن منم همینطور ولشون کن بابا اونا گوه میخورن
فردا/:
من:مامان من با سومین میرم بیرون*سومین همسایه و دوست منه*
مامان:برو
*من و سومین با دوچرخه رفتیم بیرون چندتا پسر هم نشسته بودن ما از جلوی اینا رد شدیم گوشیم زنگ خورد اون میو بود میو هم همسایمون بود گفت بیاین منم بردارید بریم اون رو برداشتیم باز از جلوی پسرا رد شدیم یعنی راهمون باید از اونجا میرفت میو شروع کرد با حرف زدن با پسرا همه شون رو میشناخت ما هم مجبور شدیم ی سلام بدیم بعد سومین گفت مامانم زنگ زد گفت داریم میریم بیرون سومین رفت من و میو موندیم میو خدافظی کرد و رفتیم از پسرا یکیش افتاد دنبال ما منم چون کره ای بلد بودم هرچی فوش بلد بودم گفتم بهش اون پسره هم گفت این چرا اینجوری میکنه فردا شد باز قرار بود با میو بریم بیرون سومین مرض بود صب بلند شدم دیدم یکی از ویس پیام داده باز کردم گفته بود سلام منم جواب دادم ولی نشناختمش بعد دو سه دقیقه فهمیدم یکی از اون پسرا پیام داده و گفته من روت کراشم منم اون پیام رو نشون مامانم دادم مامان گفت بلاک کن منم بلاکش کردم وقت قرار رسید و آماده شدم از میو پیام اومد گفت بیا بیرون منتظرم من رفتم بیرون گفت بریم رفتیم باز اون پسرا اونجا بودن من اصلا بهشون رو ندادم و رفتم اون پسره که دیروز افتاده بود دنبالمون باز افتاد دنبالمون به من گفت که محمد*همون پسره که بهم پیام داده بود*گفته که بیاد جلوم بگه که باهام اوکیه یا نه منم گفتم بریم رسیدیم اونجا *
محمد:رد یا مثبت
من:رد عوضی *اون عوضی رو کره ای گفتم*
من و میو رفتیم هر جا میرفتیم اون پسرا بودن یکیش مسخره ام کرد منم هر فوشی بلد بودم بهش گفتم دیگه از اون موقه از اون منتقه رد نمیشم ولی من ی تصمیم گرفتم که به هیچ حرفی ناراحت نشم گریه کنم ولی جا نزنم امید وارم شما که اینو میخونید هم این تصمیم و گرفته باشید
پایان/:
برگشتیم خونه/:
من گوشی رو برداشتم و به کلیپ کیپاپ نگا کردم /:
کلیپ:
چان:به خودت آسیب نزن
چانگبین:استی خوشحالی؟
جیمین:ارمییییی
هوپ:خودتو دوست داشته باش
جیمین:تک سعول پسری هس که به حرفات گوش میده
نامجون:به خودت افتخار کن
من:راس میگه ها من چرا باید به خودم آسیب بزنم ؟اصلا به من چه ها؟بگن به جهنم بیشترین هیت رو به بی تی اس دادن پسرا مردن؟دوباره شروع کردن منم همینطور ولشون کن بابا اونا گوه میخورن
فردا/:
من:مامان من با سومین میرم بیرون*سومین همسایه و دوست منه*
مامان:برو
*من و سومین با دوچرخه رفتیم بیرون چندتا پسر هم نشسته بودن ما از جلوی اینا رد شدیم گوشیم زنگ خورد اون میو بود میو هم همسایمون بود گفت بیاین منم بردارید بریم اون رو برداشتیم باز از جلوی پسرا رد شدیم یعنی راهمون باید از اونجا میرفت میو شروع کرد با حرف زدن با پسرا همه شون رو میشناخت ما هم مجبور شدیم ی سلام بدیم بعد سومین گفت مامانم زنگ زد گفت داریم میریم بیرون سومین رفت من و میو موندیم میو خدافظی کرد و رفتیم از پسرا یکیش افتاد دنبال ما منم چون کره ای بلد بودم هرچی فوش بلد بودم گفتم بهش اون پسره هم گفت این چرا اینجوری میکنه فردا شد باز قرار بود با میو بریم بیرون سومین مرض بود صب بلند شدم دیدم یکی از ویس پیام داده باز کردم گفته بود سلام منم جواب دادم ولی نشناختمش بعد دو سه دقیقه فهمیدم یکی از اون پسرا پیام داده و گفته من روت کراشم منم اون پیام رو نشون مامانم دادم مامان گفت بلاک کن منم بلاکش کردم وقت قرار رسید و آماده شدم از میو پیام اومد گفت بیا بیرون منتظرم من رفتم بیرون گفت بریم رفتیم باز اون پسرا اونجا بودن من اصلا بهشون رو ندادم و رفتم اون پسره که دیروز افتاده بود دنبالمون باز افتاد دنبالمون به من گفت که محمد*همون پسره که بهم پیام داده بود*گفته که بیاد جلوم بگه که باهام اوکیه یا نه منم گفتم بریم رسیدیم اونجا *
محمد:رد یا مثبت
من:رد عوضی *اون عوضی رو کره ای گفتم*
من و میو رفتیم هر جا میرفتیم اون پسرا بودن یکیش مسخره ام کرد منم هر فوشی بلد بودم بهش گفتم دیگه از اون موقه از اون منتقه رد نمیشم ولی من ی تصمیم گرفتم که به هیچ حرفی ناراحت نشم گریه کنم ولی جا نزنم امید وارم شما که اینو میخونید هم این تصمیم و گرفته باشید
پایان/:
۱۲.۵k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.