فیک ازدواج اجباری پارت ۱۲
بریم ادامه
با فروشنده و ا.ت و سجین رفتیم به طرف لباس ها خیلی لباس های خوشگلی بودن دلم میخواست همرو برای سجین بخرم که دیدم ا.ت دست سجین رو گرفته پاش هم هنوز خوب نشده داره با سجین ولگردی میکنه لباس میخره خواستم چیزی بگم که دیدم چقد قشنگ میخنده تا حالا خنده هاشون ندیده بودم به غیراز روزی که برای خواستگاری خواهرش رفتم آخرین خندشو اونجا دیدم که به خودم اومد دیدم قشنگ محو ا.ت شدم که روش رو برگردوند طرف من
ا.ت= یونگی بیا ببین ایم لباسه چقد قشنگه
رفتم طرفش که دیدم چه لباس خوشگلی هستش برگشتم نظر سجین رو بپرسم
یونگی =سجین تو لباسی که خاله ا.ت انتخاب کرده رو دوست داری عزیزم
ا.ت= یونگی خاله چیه خجالت بکش انگاری من پینحاه سالمه عزیزم تو منو ا.ت صدا کن
سجین = باشه ا.ت
ا.ت = آفرین
یونگی = ا.ت یعنی چی داری تربیت بچه رو خراب میکنی
ا.ت= به تو فضولیش نیومده تو مراقب خودت باش منشی ها نخورنت
یونگی = چی میگی مگه تقصیر منه ازم خوشش اومد پس چی فکر کردی من خیلی جذابم بعد اصلا به تو چه
ا.ت = بابا جذاب مواظب باش رو هوا نزنتت مراقب باش از من به تو نصیحت
یونگی = مراقبم تو نگران من نباش
همین طوری داشتیم باهم دیگه بحس میکردیم که صدای گریه سجین اومد به خودم اومدم دیدم یکی به زور داره سجین رو با خودش میبره رفتم از پشت مرده رو گرفتم و ی مشت محکم زدم تو دهنش که افتاد زمین
یونگی = مرتیکه مگه شهر هرته که هرجوری دلت خواست مردم رو بدزدی هان
ا.ت= یونگی خواهش میکنم ولش کن سجین خیلی ترسیده ولش کن
یونگی دست از کتک زدن مرد ورداشت و به طرف سجین رفت
یونگی = عزیزم حالت خوبه چیزیت نشده جاییت درد نمیکنه
سجین = هق ... نه هق هق خوبم
بغلش کردم بدنش میلرزدید برگشتم که دیدم مرده داره فرار میکنه تا خواست پا به فرار بزاره
خوب دوستات اینم پارت جدید امید وارم خوشتون بیاد🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗
با فروشنده و ا.ت و سجین رفتیم به طرف لباس ها خیلی لباس های خوشگلی بودن دلم میخواست همرو برای سجین بخرم که دیدم ا.ت دست سجین رو گرفته پاش هم هنوز خوب نشده داره با سجین ولگردی میکنه لباس میخره خواستم چیزی بگم که دیدم چقد قشنگ میخنده تا حالا خنده هاشون ندیده بودم به غیراز روزی که برای خواستگاری خواهرش رفتم آخرین خندشو اونجا دیدم که به خودم اومد دیدم قشنگ محو ا.ت شدم که روش رو برگردوند طرف من
ا.ت= یونگی بیا ببین ایم لباسه چقد قشنگه
رفتم طرفش که دیدم چه لباس خوشگلی هستش برگشتم نظر سجین رو بپرسم
یونگی =سجین تو لباسی که خاله ا.ت انتخاب کرده رو دوست داری عزیزم
ا.ت= یونگی خاله چیه خجالت بکش انگاری من پینحاه سالمه عزیزم تو منو ا.ت صدا کن
سجین = باشه ا.ت
ا.ت = آفرین
یونگی = ا.ت یعنی چی داری تربیت بچه رو خراب میکنی
ا.ت= به تو فضولیش نیومده تو مراقب خودت باش منشی ها نخورنت
یونگی = چی میگی مگه تقصیر منه ازم خوشش اومد پس چی فکر کردی من خیلی جذابم بعد اصلا به تو چه
ا.ت = بابا جذاب مواظب باش رو هوا نزنتت مراقب باش از من به تو نصیحت
یونگی = مراقبم تو نگران من نباش
همین طوری داشتیم باهم دیگه بحس میکردیم که صدای گریه سجین اومد به خودم اومدم دیدم یکی به زور داره سجین رو با خودش میبره رفتم از پشت مرده رو گرفتم و ی مشت محکم زدم تو دهنش که افتاد زمین
یونگی = مرتیکه مگه شهر هرته که هرجوری دلت خواست مردم رو بدزدی هان
ا.ت= یونگی خواهش میکنم ولش کن سجین خیلی ترسیده ولش کن
یونگی دست از کتک زدن مرد ورداشت و به طرف سجین رفت
یونگی = عزیزم حالت خوبه چیزیت نشده جاییت درد نمیکنه
سجین = هق ... نه هق هق خوبم
بغلش کردم بدنش میلرزدید برگشتم که دیدم مرده داره فرار میکنه تا خواست پا به فرار بزاره
خوب دوستات اینم پارت جدید امید وارم خوشتون بیاد🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗
۱۶.۵k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.