پارت ۲....
پارت ۲....
این سناریو هنو اسمی نداره ولی بعدا رو اسمش کار میکنم؛؛؛-؛؛؛
راسی از همین الان بگم برای پارت ۳ ۴۰ لایک لازمه؛-؛دیگه خودتون میدونین چیکا کنین؛-؛*روی حرفم با آیکوعه😂*
________________________________
بریم با چنتا نکته:
روز شروع این پارت: ۳ خرداد
سن کرکترا به ترتیب:
کرومی:۳
میسا:۴
دازای:۹
آیکو:۱۵
_______________________________
(از زبان کرومی)
حالا از بحث تناسخ بگذریم...
تازگیا دارم درک میکنم که دازای چه زندگی سختی داشته؛-؛
داشتن ی پدر قلدر و آدم کش خیلی بدع؛-؛
الان از اون روزی که چشم باز کردمو خودمو توی بهشت انیمه ای دیدم ۳ سال میگذره....و امروز تولد ۳ سالگی منه!d=(^o^)=bمثل زندگی قبلیم توی ۳ خرداد به دنیا اومدم^^
امروز از خواب که بیدار شدم دیدم میسا، دازای و آیکو*از کوچیک به بزرگ😂*بالای سرم وایسادن....اول نفهمیدم برای چی بالای سرمن...ولی بعد...
میسا:آجی کوشولو تفلد شه شالگیت مفالککککک^^*ممنون که با لحن بچگونه خوندی*
_نِه_نِه چانننن♡^♡
دازای:*بغل کردن من و بلند کردنم* تولدت مبارک کرومی چان^^!
آیکو:*با لحن عصبی رو به دازای* اوی اوی اوییییی داداشششش!بچه رو نندازی زمینننن(*ToT)
دازای:نگران نباش نِه سان^^ کرومی سبک تر از چیزیه که بیوفته^^*عاره جون عمت(T_T)*
آیکو:*با لحن ترسناک* گفتم بزارش زمینننن
دازای: من غلط خوردم؛-؛*گزاشتن کوکو روی زمین*
آیکو:*اهم اهم....ممنون^^
میسا:*محکم بغل کردن من*
کرومی:عوخ؛-؛
آیکو:خبببب کرومی....کادویی چیزی میخوای^^؟
کرومی:*در حالی که داره خفه میشه* اه....ن_نمیدونممم....*تعارف کردنم تو حلقتون(T∀T )*
آیکو: پس خودم یچی برات انتخاب میکنم^^
دازای:*نگاه مظلومانه به آیکو* ماکه پولی نداریم؛-؛
آیکو:عع....خو یچی میسازیم^^
میسا:T^T...
آیکو:غلط خوردم اصن خبری از کادو نیس؛-؛
کرومی:بش بیا بلو تو گو....چیز...ایهیم...من هیجی نگوفدم (*^-^)*قیافه معصوم گرفدن*
آیکو:*آتیشی* چچچچیییییی ززززررررر ززززدددددیییییی کککککوووووووو*****ییییییی؟؟؟؟!!!!!
_____________________________________
کاتتتتتتتت*
بچا یکی شیلنگ بیاره آیکو رو خاموش کنه(  ̄▽ ̄)
میسا:مگه قرار نبود تو این پارت شیش سال بعدو مرگ مامان رو نشون بدههههه؛-؛؟
کوکو:نه دیگههه^^* کنکل شد(~  ̄▽ ̄)~ گفدم شاید بهتر باشه یکمی طولش بدم:->
آیکو:عجب؛-؛...
دازای:عوسا رجبببب( ~ ̄▽ ̄)~
آیکو:مممننننووووو ممممسسسسخخخخررررههههه ممممیییککککننننننیییی ددددللللقققققککککک؟؟؟؟؟*گرفتن و تنبیه کردن دازای*
دازای:اورئو قولدم؛^؛
کوکو:عههههه این تیکه کلام منههههه*گریه*
*تموم کردن گریه*
اهم؛-؛....
خب دوزتان عزیز....
این پارتم تموم شددد^^
و...تنها حرفم به آیکو اینه که...بیاح بگیرح سگح خورح🥹💢🗿
و اینکه....لایک و کامنت یادت نمیره که؟🥺👈🏻👉🏻🩷🖤✨️
این سناریو هنو اسمی نداره ولی بعدا رو اسمش کار میکنم؛؛؛-؛؛؛
راسی از همین الان بگم برای پارت ۳ ۴۰ لایک لازمه؛-؛دیگه خودتون میدونین چیکا کنین؛-؛*روی حرفم با آیکوعه😂*
________________________________
بریم با چنتا نکته:
روز شروع این پارت: ۳ خرداد
سن کرکترا به ترتیب:
کرومی:۳
میسا:۴
دازای:۹
آیکو:۱۵
_______________________________
(از زبان کرومی)
حالا از بحث تناسخ بگذریم...
تازگیا دارم درک میکنم که دازای چه زندگی سختی داشته؛-؛
داشتن ی پدر قلدر و آدم کش خیلی بدع؛-؛
الان از اون روزی که چشم باز کردمو خودمو توی بهشت انیمه ای دیدم ۳ سال میگذره....و امروز تولد ۳ سالگی منه!d=(^o^)=bمثل زندگی قبلیم توی ۳ خرداد به دنیا اومدم^^
امروز از خواب که بیدار شدم دیدم میسا، دازای و آیکو*از کوچیک به بزرگ😂*بالای سرم وایسادن....اول نفهمیدم برای چی بالای سرمن...ولی بعد...
میسا:آجی کوشولو تفلد شه شالگیت مفالککککک^^*ممنون که با لحن بچگونه خوندی*
_نِه_نِه چانننن♡^♡
دازای:*بغل کردن من و بلند کردنم* تولدت مبارک کرومی چان^^!
آیکو:*با لحن عصبی رو به دازای* اوی اوی اوییییی داداشششش!بچه رو نندازی زمینننن(*ToT)
دازای:نگران نباش نِه سان^^ کرومی سبک تر از چیزیه که بیوفته^^*عاره جون عمت(T_T)*
آیکو:*با لحن ترسناک* گفتم بزارش زمینننن
دازای: من غلط خوردم؛-؛*گزاشتن کوکو روی زمین*
آیکو:*اهم اهم....ممنون^^
میسا:*محکم بغل کردن من*
کرومی:عوخ؛-؛
آیکو:خبببب کرومی....کادویی چیزی میخوای^^؟
کرومی:*در حالی که داره خفه میشه* اه....ن_نمیدونممم....*تعارف کردنم تو حلقتون(T∀T )*
آیکو: پس خودم یچی برات انتخاب میکنم^^
دازای:*نگاه مظلومانه به آیکو* ماکه پولی نداریم؛-؛
آیکو:عع....خو یچی میسازیم^^
میسا:T^T...
آیکو:غلط خوردم اصن خبری از کادو نیس؛-؛
کرومی:بش بیا بلو تو گو....چیز...ایهیم...من هیجی نگوفدم (*^-^)*قیافه معصوم گرفدن*
آیکو:*آتیشی* چچچچیییییی ززززررررر ززززدددددیییییی کککککوووووووو*****ییییییی؟؟؟؟!!!!!
_____________________________________
کاتتتتتتتت*
بچا یکی شیلنگ بیاره آیکو رو خاموش کنه(  ̄▽ ̄)
میسا:مگه قرار نبود تو این پارت شیش سال بعدو مرگ مامان رو نشون بدههههه؛-؛؟
کوکو:نه دیگههه^^* کنکل شد(~  ̄▽ ̄)~ گفدم شاید بهتر باشه یکمی طولش بدم:->
آیکو:عجب؛-؛...
دازای:عوسا رجبببب( ~ ̄▽ ̄)~
آیکو:مممننننووووو ممممسسسسخخخخررررههههه ممممیییککککننننننیییی ددددللللقققققککککک؟؟؟؟؟*گرفتن و تنبیه کردن دازای*
دازای:اورئو قولدم؛^؛
کوکو:عههههه این تیکه کلام منههههه*گریه*
*تموم کردن گریه*
اهم؛-؛....
خب دوزتان عزیز....
این پارتم تموم شددد^^
و...تنها حرفم به آیکو اینه که...بیاح بگیرح سگح خورح🥹💢🗿
و اینکه....لایک و کامنت یادت نمیره که؟🥺👈🏻👉🏻🩷🖤✨️
۱۰.۳k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.