راز نقشه کهنه پارت ۱
راز نقشه کهنه پارت ۱
.
.
.
در اتاقی تاریک، تنها نور، شعله شمعی بود که روی نقشه ای کهنه می ریخت. باران به شدت به شیشه پنجره میکوبید و باد با وحشیگری در اطراف خانه سوت میزد. "اینجا...باید اینجا باشه..." مردی با موهای خاکستری و چشمانی تیز، انگشت خود را روی یک نقطه مشکوک در نقشهای مرموز گذاشت. او نفس عمیقی کشید و با صدای لرزان گفت: امیدوارم اشتباه نکرده باشم.
ناگهان در به صدا در آمد انگار که فردی به آن میکوبد! مرد با چهرهای پر از استرس، تمام وسایلش را داخل کیف کوچکی میریزد، نقشه را برمیدارد و قصد دارد از یک در مخفی کوچک فرار کند اما در ناگهان باز میشود و فردی وارد اتاق میشود تفنگش را به سمت مرد میگیرد و!... *صدای شلیک گلوله* مرد به زمین میافتد و نقشهای که در دست میفشرد پخش بر زمین میشود فردی که سیاهی شب چهره آن را پوشانده بود نقشه را برمیدارد و با عجله از آنجا میرود!
^دو روز بعد^
امروز همه چیز از آژیر انبوهی ماشین پلیس شروع میشه که جلوی در آن خانه بد یمن ایستاده بودند.
معاون پلیس: قربان، مشخصا فردی در این خانه کش+ته شده ولی هیچ اثری از این که چه کسی اون رو کش+ته پیدا نشده.
سرگرد: بازم بگردید، حتما یه چیزی هست.
معاون با جدیت گفت: چشم قربان
و دستش را به نشانه اطاعت به پیشانیاش زد.
.
برای پارت دو کلمه نقشه رو کامنت کن 🗺🧭
.
.
.
در اتاقی تاریک، تنها نور، شعله شمعی بود که روی نقشه ای کهنه می ریخت. باران به شدت به شیشه پنجره میکوبید و باد با وحشیگری در اطراف خانه سوت میزد. "اینجا...باید اینجا باشه..." مردی با موهای خاکستری و چشمانی تیز، انگشت خود را روی یک نقطه مشکوک در نقشهای مرموز گذاشت. او نفس عمیقی کشید و با صدای لرزان گفت: امیدوارم اشتباه نکرده باشم.
ناگهان در به صدا در آمد انگار که فردی به آن میکوبد! مرد با چهرهای پر از استرس، تمام وسایلش را داخل کیف کوچکی میریزد، نقشه را برمیدارد و قصد دارد از یک در مخفی کوچک فرار کند اما در ناگهان باز میشود و فردی وارد اتاق میشود تفنگش را به سمت مرد میگیرد و!... *صدای شلیک گلوله* مرد به زمین میافتد و نقشهای که در دست میفشرد پخش بر زمین میشود فردی که سیاهی شب چهره آن را پوشانده بود نقشه را برمیدارد و با عجله از آنجا میرود!
^دو روز بعد^
امروز همه چیز از آژیر انبوهی ماشین پلیس شروع میشه که جلوی در آن خانه بد یمن ایستاده بودند.
معاون پلیس: قربان، مشخصا فردی در این خانه کش+ته شده ولی هیچ اثری از این که چه کسی اون رو کش+ته پیدا نشده.
سرگرد: بازم بگردید، حتما یه چیزی هست.
معاون با جدیت گفت: چشم قربان
و دستش را به نشانه اطاعت به پیشانیاش زد.
.
برای پارت دو کلمه نقشه رو کامنت کن 🗺🧭
۱.۵k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.