پرنسس اسلایترین
#پرنسس_اسلایترین
#part7
چشام چهار تا شد نمیدونستم اصلا در مورد چی حرف میزنن تا خواستم بیام حرف بزنم که صدای هاگرید اومد
هاگریدـ: هی، هی شما 3 تا جونور در مورد چی حرف میزنین ها؟ بهتره که اصلا در مورد چذشته حرف نزنین حالا هم بیاین بریم خونه من
سوفی و ملیس: اتفاقا داشتیم همین کارو میکردیم
من همینجوری خشکم زده بود داشتم در مورد حرف اونا فک میکردم که هاگرید یه هل ریزی بهم داد
هی کوچولو داری به چی فکر میکنی راه بیوفت بیا بریم
منم هیچی نگفتمو راه افتادیم رفتیم خونه هاگرید
سوفیو ملیس هردو داشتم خونه هاگرید و وسایلای اونو عینه فضولا نگا میکردن اما من نشسته بودم و فقط فکرم درگیر اون حرفاشون بود
هاگرید بهمون قهوه داد
قهوه رو خوردیم البته من فقط 2 قلپ ازش خوردم چون وقتی ذهنم درگیره هیچی از گلوم پایین نمیره
سوفی و ملیس تشکر کردن میخواستن برن بیرون که به من گفتن نمیای؟
منم گفتم نه شما فعلا برین من بعدا میام
اونا هم باشه ای گفتن خدافظی گردن و رفتن هاگریدم با خوشحال بدرقشون کرد اومد نشست پیش من
خب خانم کوچولو چرا فکرت درگیره
: هاگرید اگه ازت یه جیزی بپرسم بهم جواب میدی؟
هاگرید: اگه بتونم اره
: لطفا، خواهش میکنم
شروع کردم به پرسیدن
: هاگرید قضیه اون شب چیه؟ شبی که دارن ازش حرف میزنن و میگن شب متعلق به من و هری پاتر؟
هاگرید: ببین میدونم کنجکاور و اول اخرش قرار بفهمی اما مطمئن نیستم الان وقتش باشه
: هاگرید خواهش میکنم من قرار که به زودی بفهمم پس لطفا بگو تا همینجا بتونم هضم کنم و شوکه نشم
هاگرید: باشه میگم، اما اصلا ناراحت نشو خب
: باشه...
#part7
چشام چهار تا شد نمیدونستم اصلا در مورد چی حرف میزنن تا خواستم بیام حرف بزنم که صدای هاگرید اومد
هاگریدـ: هی، هی شما 3 تا جونور در مورد چی حرف میزنین ها؟ بهتره که اصلا در مورد چذشته حرف نزنین حالا هم بیاین بریم خونه من
سوفی و ملیس: اتفاقا داشتیم همین کارو میکردیم
من همینجوری خشکم زده بود داشتم در مورد حرف اونا فک میکردم که هاگرید یه هل ریزی بهم داد
هی کوچولو داری به چی فکر میکنی راه بیوفت بیا بریم
منم هیچی نگفتمو راه افتادیم رفتیم خونه هاگرید
سوفیو ملیس هردو داشتم خونه هاگرید و وسایلای اونو عینه فضولا نگا میکردن اما من نشسته بودم و فقط فکرم درگیر اون حرفاشون بود
هاگرید بهمون قهوه داد
قهوه رو خوردیم البته من فقط 2 قلپ ازش خوردم چون وقتی ذهنم درگیره هیچی از گلوم پایین نمیره
سوفی و ملیس تشکر کردن میخواستن برن بیرون که به من گفتن نمیای؟
منم گفتم نه شما فعلا برین من بعدا میام
اونا هم باشه ای گفتن خدافظی گردن و رفتن هاگریدم با خوشحال بدرقشون کرد اومد نشست پیش من
خب خانم کوچولو چرا فکرت درگیره
: هاگرید اگه ازت یه جیزی بپرسم بهم جواب میدی؟
هاگرید: اگه بتونم اره
: لطفا، خواهش میکنم
شروع کردم به پرسیدن
: هاگرید قضیه اون شب چیه؟ شبی که دارن ازش حرف میزنن و میگن شب متعلق به من و هری پاتر؟
هاگرید: ببین میدونم کنجکاور و اول اخرش قرار بفهمی اما مطمئن نیستم الان وقتش باشه
: هاگرید خواهش میکنم من قرار که به زودی بفهمم پس لطفا بگو تا همینجا بتونم هضم کنم و شوکه نشم
هاگرید: باشه میگم، اما اصلا ناراحت نشو خب
: باشه...
۲.۳k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.