پارت ۱۴
همه بچه ها تو کافه بودن
-سلام بچه ها
چه خبر
گرم صحبت بودیم و کلی حرف زدیم و ی چیزی خوردیم
-میخواستم ی چیزی بگم
×میخواستم ی چیزی بگم
(همزمان)
×اول تو بگو
-باشه ممنونم
-بچه ها این آخرین دیدار من با شماس
من امروز ساعت ۹ بلیط پرواز به آمریکا رو دارم و باید برم ی ۶ سال کارم طول میکشه اگه دیگه نیومدم بدونید دیگه نمیام ولی باهاتون در تماسم دلم براتون تنگ میشه (گریه )
+کوک نمیخواستی ی چیزی بگی
×نه ولش کن
همه ناراحت بودن و ا.ت رو بغل کردن و تا فرودگاه همراهیش کردن
"فرودگاه"
پرواز شماره ۷
به مقصد آمریکا
-،فکر کنم نوبت من شد
همرو بغل کرد
وقتی به کوک رسید اولش همو نگاه کردن
نگاه هایی که درد زیادی داشت
کوک قطره اشکی از گونش سر خورد و افتاد
ا.ت هم نفهمید کی ولی چشماش قرمز شده بود
همو بغل کردن و در آغوش هم بی صدا اشک ریختن
کوک میترسید به ا.ت بگه دوست دارم و اون ردش کنه یا اگه نکنه هم دیگه فایده ای نداشت چون داشت میرفت و اگه به ا.ت اعتراف میکرد هردوشون اعذاب میکشیدن پس ترجیح داد سکوت کنه
از هم جداشدن و ا.ت به سمت هواپیما حرکت کرد و رفت
کوک همه جا براش تار و گُنگ بود و صداها تو گوشش میپیچید
+کوک چرا بهش نگفتی ؟؟؟؟؟
÷کوک چرا اعتراف نکردییی؟؟
×،بسههه بسههه (گریه)
نتونستم اگه میگفتم برای هردومون سخت تر میشد (گریه)
. . .
۸ سال بعد
-سلام بچه ها
چه خبر
گرم صحبت بودیم و کلی حرف زدیم و ی چیزی خوردیم
-میخواستم ی چیزی بگم
×میخواستم ی چیزی بگم
(همزمان)
×اول تو بگو
-باشه ممنونم
-بچه ها این آخرین دیدار من با شماس
من امروز ساعت ۹ بلیط پرواز به آمریکا رو دارم و باید برم ی ۶ سال کارم طول میکشه اگه دیگه نیومدم بدونید دیگه نمیام ولی باهاتون در تماسم دلم براتون تنگ میشه (گریه )
+کوک نمیخواستی ی چیزی بگی
×نه ولش کن
همه ناراحت بودن و ا.ت رو بغل کردن و تا فرودگاه همراهیش کردن
"فرودگاه"
پرواز شماره ۷
به مقصد آمریکا
-،فکر کنم نوبت من شد
همرو بغل کرد
وقتی به کوک رسید اولش همو نگاه کردن
نگاه هایی که درد زیادی داشت
کوک قطره اشکی از گونش سر خورد و افتاد
ا.ت هم نفهمید کی ولی چشماش قرمز شده بود
همو بغل کردن و در آغوش هم بی صدا اشک ریختن
کوک میترسید به ا.ت بگه دوست دارم و اون ردش کنه یا اگه نکنه هم دیگه فایده ای نداشت چون داشت میرفت و اگه به ا.ت اعتراف میکرد هردوشون اعذاب میکشیدن پس ترجیح داد سکوت کنه
از هم جداشدن و ا.ت به سمت هواپیما حرکت کرد و رفت
کوک همه جا براش تار و گُنگ بود و صداها تو گوشش میپیچید
+کوک چرا بهش نگفتی ؟؟؟؟؟
÷کوک چرا اعتراف نکردییی؟؟
×،بسههه بسههه (گریه)
نتونستم اگه میگفتم برای هردومون سخت تر میشد (گریه)
. . .
۸ سال بعد
۲.۴k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.