PART ①④
PART_①④
یونجا: جونگ سو من خستم میخوام بخوابم
جونگ سو: باشه عشقم بریم بخوابیم
یونجا و جونگ سو رفتن داخل اتاق مشترکشون و بعد از روتین و پوشیدن لباس خواب خوابیدن
ا.ت: جیمین من خستم میخوام بخوابم
جیمین: باشه ولی گفتی یه کیس میدی
ا.ت: باش(:
جیمین ا.ت رو به صورت اهسته پرت کرد روی تخت و نزدیکش رفت و شروع به بوسیدن لبای ا.ت کرد......
ا.ت ویو
بعد از چند مین ازم جدا شد تا نفس بگیره خواست دوباره شروع کنه به بوسیدن که سری از روی تخت بلند شدم
ا.ت: میخوام لباس خواب بپوشم برو بیرون(با لبخنده کیوت)
جیمین: من دیگه شوهرتم راحت باش
ا.ت: جیمین!
جیمین: بزار ببینمت
ا.ت: ای بابا.. نه
جیمین: اوف باش عزیزم
جیمین رفت بیرون تا ا.ت لباس خوابش رو بپوشه
ا.ت: جیمین بیا تو لباسمو پوشیدم حالا من میرم بیرون و تو لباس خواب بپوش
جیمین: باش
جیمین رفت داخل و در رو قفل کرد
ا.ت: جیمین چیکار میکنی
جیمین: نترس کاریت ندارم
جیمین پیراهنشو در راورد و پیراهنه خوابش رو پوشید که خواست شلوارشم در بیاره که ا.ت سری پشتشو به جیمین کرد و گفت: جیمین چیکار میکنی بزار برم بیرون بعد در بیار شلوارتو
جیمین: یعنی نمیخوای ببینی بیب!
ا.ت: نه
جیمین: باش.
جیمین سری شلوارش رو در اورد و شلوار ست پیراهنشو پوشید
ا.ت: حالا بخوابیم
جیمین: آره
هردو رفتن سر تخت مشترکشون و خوابیدن
[پرش زمانی به ۱۰ ماه بعد]
جیمین: باید برم کمپانی فیلا خداحافظ عزیزم
ا.ت: خدانگهدار!
ا.ت ویو
جیمین تقریباً ساعت 8 صبح بود که رفت کمپانی منم رفتم صبحانه بخورم نشستم و خواستم لغمه ی اول رو بخورم که حالم بهم خورد سری رفتم دستشویی و به دست و صورتم اب زدم......
یونجا: جونگ سو من خستم میخوام بخوابم
جونگ سو: باشه عشقم بریم بخوابیم
یونجا و جونگ سو رفتن داخل اتاق مشترکشون و بعد از روتین و پوشیدن لباس خواب خوابیدن
ا.ت: جیمین من خستم میخوام بخوابم
جیمین: باشه ولی گفتی یه کیس میدی
ا.ت: باش(:
جیمین ا.ت رو به صورت اهسته پرت کرد روی تخت و نزدیکش رفت و شروع به بوسیدن لبای ا.ت کرد......
ا.ت ویو
بعد از چند مین ازم جدا شد تا نفس بگیره خواست دوباره شروع کنه به بوسیدن که سری از روی تخت بلند شدم
ا.ت: میخوام لباس خواب بپوشم برو بیرون(با لبخنده کیوت)
جیمین: من دیگه شوهرتم راحت باش
ا.ت: جیمین!
جیمین: بزار ببینمت
ا.ت: ای بابا.. نه
جیمین: اوف باش عزیزم
جیمین رفت بیرون تا ا.ت لباس خوابش رو بپوشه
ا.ت: جیمین بیا تو لباسمو پوشیدم حالا من میرم بیرون و تو لباس خواب بپوش
جیمین: باش
جیمین رفت داخل و در رو قفل کرد
ا.ت: جیمین چیکار میکنی
جیمین: نترس کاریت ندارم
جیمین پیراهنشو در راورد و پیراهنه خوابش رو پوشید که خواست شلوارشم در بیاره که ا.ت سری پشتشو به جیمین کرد و گفت: جیمین چیکار میکنی بزار برم بیرون بعد در بیار شلوارتو
جیمین: یعنی نمیخوای ببینی بیب!
ا.ت: نه
جیمین: باش.
جیمین سری شلوارش رو در اورد و شلوار ست پیراهنشو پوشید
ا.ت: حالا بخوابیم
جیمین: آره
هردو رفتن سر تخت مشترکشون و خوابیدن
[پرش زمانی به ۱۰ ماه بعد]
جیمین: باید برم کمپانی فیلا خداحافظ عزیزم
ا.ت: خدانگهدار!
ا.ت ویو
جیمین تقریباً ساعت 8 صبح بود که رفت کمپانی منم رفتم صبحانه بخورم نشستم و خواستم لغمه ی اول رو بخورم که حالم بهم خورد سری رفتم دستشویی و به دست و صورتم اب زدم......
۱۱.۷k
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.