Gate of hope &10
پسرک تو پرتگاه نشسته ولی اینبار با یه قصد دیگه فقط خالی کردن قلبش!
خندید و گفت:دختری مثل تو حق داره منو ترک کنه رونا!
من اصلا مرد ایده عالی واسه تو نیستم!(اقای هوانگ ما اینجا..://)
هیونجین بغضشو با انگشتر ستش که با رونا خریده بودن شکست...
با حس اینکه شخصی کنارش نشست چشاشو باز کرد و با دیدن فرشته ای که بهش گفته بود گمشه خجالت کشید!
یویی سوجو هارو گذاشت رو وسطشون و گفت:ادامه بده انگار من اینجا نیستم!
هیونجین با خنده تلخ شروع کرد به گریه کردن..
هیونجین:معذرت...میخوام!
یویی سرشو چرخوند و به پسره خیره شد و گفت:اشکالی نداره!
و بعد دوباره برگشت و به منظره نگاه کرد
که دوباره صدای اشکای هیونجین شروع کرد به اذیت کردنش..
برگشت سمتش دستشو گذاشت رو کمرش و گفت:گریه نکن..درست میشه!
هیونجین تو جاش جابه جا شد و محکم یویی رو تو بغلش فشرد و گریش شدتر گرفت..
که یویی با ناراحتی دستاشو قفل کمر هیونجین کرد و سرشو نوازش کرد!
بعد از چند دقایقی هیونجین به خودش امد ولی اینبار حس آرامش داشت اینبار حس امنیت داشت اینبار حس....
از بغل یویی خارج شده و به چشاش خیره شد
یویی:چیشده حالت خوبه؟
هیونجین:نه..
هیونجین سوجو هارو در آورد یکیشو داد به یویی و یکیشو هم برداشت واسه خودش
و...
ویو صبح ساعت ۹
هیونجین با برخورد خورشید بر چشاش چشاشو محکم رو هم فشرد تو جاش جابه جا شد و با بو های که از طرف پذیرای میومد مواجعه شد از رو تخت بلند شده و از اتاق خارج شد فرشته اش در هال پختن پنکیک بود لبخند زد و وارد آشپزخونه شد
یویی متوجه هیونجین شد برگشت سمتش و گفت:بیدار شدییی؟بشیننن صبحونه بخوریم..
هیونجین خندید و گف:دستت درو نکنه فرشته جون..
یویی خندید و نشستن موقع خوردن هیونجین سر صحبتو باز کرد..
هیونجین:میتونم در مورد یه چیزی ازت کمک بخوام؟
یویی:البته بگو
هیونجین:اونروز گفتی تو میتونی گذشته و آینده رو با گرفتن دست آدما تشخیص بدی مگه نه؟
یویی:اره
هیونجین:میتونی دست...
مکثی کرد و آه بلندی کشید
ولی یویی گفت:باشه انجام میدم
هیونجین تعجب کرد و گفت:چیو؟
یویی:میخوای گذشته یویی رو ببینم که چرا میخواسته ازت کات کنه مگه نه؟
هیونجین خندید و گفت:پس تو کی میخوای دست از دل خواندن من برداری؟
یویی:این غیر ممکنه!(با خنده)
هیونجین جدی شد و پرسید:چراا؟
یویی:خوب اونوقت باید تو عاشق من شی و من نتونم دلتو بخونم! و این غیر ممکنه که تو عاشق من شی..
(اینم دو پارت لذت ببرید تا فردا)
خندید و گفت:دختری مثل تو حق داره منو ترک کنه رونا!
من اصلا مرد ایده عالی واسه تو نیستم!(اقای هوانگ ما اینجا..://)
هیونجین بغضشو با انگشتر ستش که با رونا خریده بودن شکست...
با حس اینکه شخصی کنارش نشست چشاشو باز کرد و با دیدن فرشته ای که بهش گفته بود گمشه خجالت کشید!
یویی سوجو هارو گذاشت رو وسطشون و گفت:ادامه بده انگار من اینجا نیستم!
هیونجین با خنده تلخ شروع کرد به گریه کردن..
هیونجین:معذرت...میخوام!
یویی سرشو چرخوند و به پسره خیره شد و گفت:اشکالی نداره!
و بعد دوباره برگشت و به منظره نگاه کرد
که دوباره صدای اشکای هیونجین شروع کرد به اذیت کردنش..
برگشت سمتش دستشو گذاشت رو کمرش و گفت:گریه نکن..درست میشه!
هیونجین تو جاش جابه جا شد و محکم یویی رو تو بغلش فشرد و گریش شدتر گرفت..
که یویی با ناراحتی دستاشو قفل کمر هیونجین کرد و سرشو نوازش کرد!
بعد از چند دقایقی هیونجین به خودش امد ولی اینبار حس آرامش داشت اینبار حس امنیت داشت اینبار حس....
از بغل یویی خارج شده و به چشاش خیره شد
یویی:چیشده حالت خوبه؟
هیونجین:نه..
هیونجین سوجو هارو در آورد یکیشو داد به یویی و یکیشو هم برداشت واسه خودش
و...
ویو صبح ساعت ۹
هیونجین با برخورد خورشید بر چشاش چشاشو محکم رو هم فشرد تو جاش جابه جا شد و با بو های که از طرف پذیرای میومد مواجعه شد از رو تخت بلند شده و از اتاق خارج شد فرشته اش در هال پختن پنکیک بود لبخند زد و وارد آشپزخونه شد
یویی متوجه هیونجین شد برگشت سمتش و گفت:بیدار شدییی؟بشیننن صبحونه بخوریم..
هیونجین خندید و گف:دستت درو نکنه فرشته جون..
یویی خندید و نشستن موقع خوردن هیونجین سر صحبتو باز کرد..
هیونجین:میتونم در مورد یه چیزی ازت کمک بخوام؟
یویی:البته بگو
هیونجین:اونروز گفتی تو میتونی گذشته و آینده رو با گرفتن دست آدما تشخیص بدی مگه نه؟
یویی:اره
هیونجین:میتونی دست...
مکثی کرد و آه بلندی کشید
ولی یویی گفت:باشه انجام میدم
هیونجین تعجب کرد و گفت:چیو؟
یویی:میخوای گذشته یویی رو ببینم که چرا میخواسته ازت کات کنه مگه نه؟
هیونجین خندید و گفت:پس تو کی میخوای دست از دل خواندن من برداری؟
یویی:این غیر ممکنه!(با خنده)
هیونجین جدی شد و پرسید:چراا؟
یویی:خوب اونوقت باید تو عاشق من شی و من نتونم دلتو بخونم! و این غیر ممکنه که تو عاشق من شی..
(اینم دو پارت لذت ببرید تا فردا)
۱۲.۸k
۱۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.