عشق من (پارت ۸)
ا.ت ویو؛
پسره داشت بهمون نزدیک میشد ( با یه لبخند ملیح )
رسید سر میز
جیون : اوه سلام خانوما ببخشید دیر کردم
یونا : اوه سلام آقای کیم خوش اومدین
ا.ت : سلام خوش اومدین
جیون: گارسون ..
خانم ها چی میل دارین ؟!
ا.ت و یونا همیشه چای گوجیجا سفارش میدادن
ا.ت : ما چای گوجیجا سفارش میدیم
جیون: اوه پس منم چای گوجیجا سفارش میدم
لطفاً برامون سه تا چای گوجیجا بیارین
گارسون: چشم قربان
ا.ت ویو:
چرا این گارسونه بهش میگه قربان
اینجا کسی حق نداره به مهمونا بگه قربان
حس کنجکاویم گل کرد و برای این که اونارو باهم تنها بزارم به بهانه دستشویی بلند شدم
ا.ت: ببخشید من باید چند لحظه تنهاتون بزارم
یونا : اممم باشه ( با صدای استرس دار)
جیون ویو :
هی یونا خیلی کیوتههه
ولی فکر کنم استرس داشته باشه
دستاش رو میز بودن
خیلی آروم دستمو گذاشتم رو دستاش
یونا ویو:
خیلی استرس داشتم که یهو
دستاشو گذاشت رو دستم
چند لحظه نفسم تو سینم حبس شد
جیون ویو:
دستاش خیلی لطیف بودن و خیلی سرد فکر کنم به خاطر استرس بود
جیون : هی یونا میخوای چاییمون رو بخوریم
اینطوری استرست کمتر میشه و گرم میشی
یونا: اوه بله ببخشید،
دستمو از زیر دستش آروم بیرون کشیدم و چاییمو برداشتم و خیلی آروم یکم ازش خوردم
جیون ویو:
دستاشو از زیر دستم بیرون آورد
معلوم بود که خجالت کشیده
چاییمو برداشتم و یکم ازش خوردم
ا.ت ویو:
رفتم دستشویی و یکم به در و دیوار نگاه کردم
بعد رفتم طبقه بالا که روی دیوار یه تابلو دیدم ....
پس به خاطر همین مارو نیاورد طبقه بالا
پس این کافه مال این پسرس
پس به خاطر همین بهش میگن قربان
یونا ویو :
داشتیم چاییمونو میخوردیم که ا.ت اومد
ا.ت : میبینم که دارین خوش میگذرونین
یونا: با پام کوبیدم به رونش
ا.ت : هی چیکار داری میکنی
جیون : خانوما لطفاً آروم باشید
ا.ت،یونا: ببخشید 🥺
جیون : اوه اشکالی نداره
ا.ت : به گوشیم یه پیامی اومد
بازش کردم که ....
۲۰ لایک و ۱۰ تا کامنت ❤️🧃
پسره داشت بهمون نزدیک میشد ( با یه لبخند ملیح )
رسید سر میز
جیون : اوه سلام خانوما ببخشید دیر کردم
یونا : اوه سلام آقای کیم خوش اومدین
ا.ت : سلام خوش اومدین
جیون: گارسون ..
خانم ها چی میل دارین ؟!
ا.ت و یونا همیشه چای گوجیجا سفارش میدادن
ا.ت : ما چای گوجیجا سفارش میدیم
جیون: اوه پس منم چای گوجیجا سفارش میدم
لطفاً برامون سه تا چای گوجیجا بیارین
گارسون: چشم قربان
ا.ت ویو:
چرا این گارسونه بهش میگه قربان
اینجا کسی حق نداره به مهمونا بگه قربان
حس کنجکاویم گل کرد و برای این که اونارو باهم تنها بزارم به بهانه دستشویی بلند شدم
ا.ت: ببخشید من باید چند لحظه تنهاتون بزارم
یونا : اممم باشه ( با صدای استرس دار)
جیون ویو :
هی یونا خیلی کیوتههه
ولی فکر کنم استرس داشته باشه
دستاش رو میز بودن
خیلی آروم دستمو گذاشتم رو دستاش
یونا ویو:
خیلی استرس داشتم که یهو
دستاشو گذاشت رو دستم
چند لحظه نفسم تو سینم حبس شد
جیون ویو:
دستاش خیلی لطیف بودن و خیلی سرد فکر کنم به خاطر استرس بود
جیون : هی یونا میخوای چاییمون رو بخوریم
اینطوری استرست کمتر میشه و گرم میشی
یونا: اوه بله ببخشید،
دستمو از زیر دستش آروم بیرون کشیدم و چاییمو برداشتم و خیلی آروم یکم ازش خوردم
جیون ویو:
دستاشو از زیر دستم بیرون آورد
معلوم بود که خجالت کشیده
چاییمو برداشتم و یکم ازش خوردم
ا.ت ویو:
رفتم دستشویی و یکم به در و دیوار نگاه کردم
بعد رفتم طبقه بالا که روی دیوار یه تابلو دیدم ....
پس به خاطر همین مارو نیاورد طبقه بالا
پس این کافه مال این پسرس
پس به خاطر همین بهش میگن قربان
یونا ویو :
داشتیم چاییمونو میخوردیم که ا.ت اومد
ا.ت : میبینم که دارین خوش میگذرونین
یونا: با پام کوبیدم به رونش
ا.ت : هی چیکار داری میکنی
جیون : خانوما لطفاً آروم باشید
ا.ت،یونا: ببخشید 🥺
جیون : اوه اشکالی نداره
ا.ت : به گوشیم یه پیامی اومد
بازش کردم که ....
۲۰ لایک و ۱۰ تا کامنت ❤️🧃
۲.۸k
۰۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.