خب ماه یخی نسخه ی بازنویسی شده پارت ۱۵
خب ماه یخی نسخه ی بازنویسی شده پارت ۱۵
از دید میکو
برگشتم سر کارم ، آخه اینا یا خیلی کرم دارن یا واقعا میخواستم از پسره آزمون بگیرن 😮💨
( یک هفته بعد )
تو این یک هفته همش یبار چویا رو دیدم (╥﹏╥)
ولی خیلی سرش شلوغه ....... نگرانشم ....... اگه تو ماموریت های آسیب ببینه چی ؟ نه نه نه نه افکار منفی نه
خب بهتره امروز که مرخصی گرفته یکم برم پیشش <( ̄︶ ̄)>
آره اینطور خوبه منم برم مرخصی بگیرم ✿✿(✿ ꈍ▽ꈍ✿)
( 👆سه ساعت این شکلکو ساختم <( ̄︶ ̄)>)
بهش زنگ زدم
چویا : こんにちは
میکو : こんにちは、チョーヤ様
چویا : 私と何か関係があったんですか?
میکو : はい、今日あなたの家に来ると思いますか? これでもっと休めるよ<( ̄︶ ̄)>
چویا : はい、2時まで待っています🦦
میکو : それでは、また会いましょう、チョーヤ様<( ̄︶ ̄)>
چویا : はい、さようなら
تلفن رو قطع کردن
( وی کرم داشت ژاپنی نوشت 🤡)
سریع رفتم یه دوش ۵ مینی گرفتم و رفتم سراق کمد لباس ( عکس لباس آس دو )
مو هامو باز گذاشتم و یه آرایش خیلی کم و ساده هم کردن و ساعت ۱۲ بود و رفتم بازار و یه کادوی کوچیک براش گرفتم و ساعت ۱ رفتم سمت خونش و دقیقا راس ساعت ۲ اونجا بودم در زدم و درو باز کرد
چویا : چه سر وقت
میکو : وقت همیشه برام مهمه
چویا : خوبه
از جلوی در رفت کنار و رفتم داخل بعد از اینکه یکم با هم حرف زدیم گفتم
میکو : بریم شهر بازیییییی؟(≧▽≦)( ╹▽╹ )
اول یکم مکث کرد و بعد جواب داد
چویا : باشه من میرم حاظر شم
بلند شد رفت تو اتاق وقتی داشت لباس میپوشید از عمد گوشیمو روز میز گذاشتم
وقتی داشتیم میرفتیم اون رفت و کفشاشو پوشید و بیرون منتظرم موند. منم به. بهانه اینکه گوشیمو جا گذاشتم برگشتم تو خونه گوشیمو برداشتم و کادوشو روی میز گذاشتم و برگشتم کفشامو پوشیدم و رفتیم سمت شهر بازی
وقتی رسیدیم شهر بازی با چویا سمت چرخ و فلک رفتم یکم ذوق داشتم اولین بار بود توی یوکوهاما و یا ومدم شهر بازی بلیت گرفتیم و سوار شدیم .......خیلی منظرشو دوست داشتم مطمئنم اگه شب بود خوشکل تر هم میشود چویا انگار زیاد اومده بود و براش عادی بود
مگر ساعت ۴ و نیم صبح گشادیو کنار بذارم 😔😂💔
از دید میکو
برگشتم سر کارم ، آخه اینا یا خیلی کرم دارن یا واقعا میخواستم از پسره آزمون بگیرن 😮💨
( یک هفته بعد )
تو این یک هفته همش یبار چویا رو دیدم (╥﹏╥)
ولی خیلی سرش شلوغه ....... نگرانشم ....... اگه تو ماموریت های آسیب ببینه چی ؟ نه نه نه نه افکار منفی نه
خب بهتره امروز که مرخصی گرفته یکم برم پیشش <( ̄︶ ̄)>
آره اینطور خوبه منم برم مرخصی بگیرم ✿✿(✿ ꈍ▽ꈍ✿)
( 👆سه ساعت این شکلکو ساختم <( ̄︶ ̄)>)
بهش زنگ زدم
چویا : こんにちは
میکو : こんにちは、チョーヤ様
چویا : 私と何か関係があったんですか?
میکو : はい、今日あなたの家に来ると思いますか? これでもっと休めるよ<( ̄︶ ̄)>
چویا : はい、2時まで待っています🦦
میکو : それでは、また会いましょう、チョーヤ様<( ̄︶ ̄)>
چویا : はい、さようなら
تلفن رو قطع کردن
( وی کرم داشت ژاپنی نوشت 🤡)
سریع رفتم یه دوش ۵ مینی گرفتم و رفتم سراق کمد لباس ( عکس لباس آس دو )
مو هامو باز گذاشتم و یه آرایش خیلی کم و ساده هم کردن و ساعت ۱۲ بود و رفتم بازار و یه کادوی کوچیک براش گرفتم و ساعت ۱ رفتم سمت خونش و دقیقا راس ساعت ۲ اونجا بودم در زدم و درو باز کرد
چویا : چه سر وقت
میکو : وقت همیشه برام مهمه
چویا : خوبه
از جلوی در رفت کنار و رفتم داخل بعد از اینکه یکم با هم حرف زدیم گفتم
میکو : بریم شهر بازیییییی؟(≧▽≦)( ╹▽╹ )
اول یکم مکث کرد و بعد جواب داد
چویا : باشه من میرم حاظر شم
بلند شد رفت تو اتاق وقتی داشت لباس میپوشید از عمد گوشیمو روز میز گذاشتم
وقتی داشتیم میرفتیم اون رفت و کفشاشو پوشید و بیرون منتظرم موند. منم به. بهانه اینکه گوشیمو جا گذاشتم برگشتم تو خونه گوشیمو برداشتم و کادوشو روی میز گذاشتم و برگشتم کفشامو پوشیدم و رفتیم سمت شهر بازی
وقتی رسیدیم شهر بازی با چویا سمت چرخ و فلک رفتم یکم ذوق داشتم اولین بار بود توی یوکوهاما و یا ومدم شهر بازی بلیت گرفتیم و سوار شدیم .......خیلی منظرشو دوست داشتم مطمئنم اگه شب بود خوشکل تر هم میشود چویا انگار زیاد اومده بود و براش عادی بود
مگر ساعت ۴ و نیم صبح گشادیو کنار بذارم 😔😂💔
۱.۷k
۰۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.