part: 98
ترسی که بهم غلبه کرده بودو کنار گذاشتم و سمت در راه افتادم تا ببینم کیه از آیفون نگاهی کردم و با کوک مواجه شدم فحشی نثارش کردم بیشعور حداقل یه خبر میداد
درو بازکردم
هانا: عوضیه بیشعور تو نباید یه خبر بدی سکته کردم(داد)
خنده ای کردو اومد داخل
کوک: مگه من هروقت میام خبر میدم پرنسس چیشد ترسیدی
هانا: به لطف اون حرو*مزاده ها بایدم بترسم
بغلم کردو سرمو بوس کرد
_ببخشید ولی 20بار بهت زنگ زدما جواب ندادی
هانا: حموم بودم خب
ازم جدا شد مکثی کرد و گفت
_ینی هرکس دیگه ام بود میخاستی با همین حوله درو بازکنی خانمِ جئون
هانا: خانمِ پارک
کوک: جئون
هانا: گفتم پارکک
کوک: جئون درسته
کلافه درو بستم و سمت سالن راه افتادم
هانا: باشه باشه جئون درسته بشین تا برم لباس بپوشم بیام
سمت اتاق راه افتادم و بعد پوشیدن لباس دیگه حوصله ای برای خشک کردن موهام برام نموند گوشیم که رو تخت بودو برداشتم و دیدم بله راس میگفته 20بار زنگ زده
رفتم سالن تا صدای کوک درنیومده
هانا:پایه ای مشروب بزنیم
کوک: معلومه که هستم
رفتم و شیشه مشروبو با دوتا لیوان برداشتم و روی میز جلوی کوک گذاشتم
و خودمم روبه روش نشستم
شیشهرو برداشت و واس جفتمون ریخت
کوک: فک نمیکنی اون دنس باید واس کاپلی مث خودمون میبود دلیلی نداشت اون پسره بخواد باهات اجراش کنه که
هانا: وای با اینکه تمام تمرکزم رو اجرا بودا اما دیدن اون قیافت خیلیی خنده دار بود خدا میدونست چقد داشتی حرص میخوردی
کوک:بابا این استیج باید واس ما میبود چرا اصن اون جمین باید باتو انجامش میداد انقدمم بهت میچسبید مرتیکه
اون که اینجوری سونگی بهش چسبیده بود من حق اعتراضی نداشتم ولی اون داشت
هانا: از رئیس باید پرسید
تا خواست شیشه مشروبو برداره چشمش روی چیزی قفل موند
کوک: اون سوئیشرته کیه
متعجب پرسیدم
_کدوم سوییشرت
اشاره ای به اشپرخونه کرد
نگاهمو به جایی که داده بود کردم و رسیدم به سوییشرتی که روی صندلی گذاشته بودم
هانا:اها اون ماله جمینه
کوک: اها اونوقت سوییشرت جمین اینجا چیکار میکنه نکنه اینجاس
هانا: نه یبار سر تمرین لباس با خودم نبرده بودم البته یادم رفته بود وقتی خواستیم برگردیم خونه سوییشرتشو داد بپوشم
ابرویی بالا انداخت مشروب برای خودش ریخت و کمی خورد و با کنایه گفت
_ارع درسته اخه خیلی بهم نزدیکین
پوزخندی تحویلش دادم و گفتم
_ارع تو و سونگیم انگار خیلی نزدیکین اخه همه جا خبر شما شده
کوک: چی میگی ما فقط همکاریم
هانا: ارع راس میگی تو این استوریه امروزتم فقط واس همکاری بوده
کوک: میگم رابطه ما فقط کاریه همین
هانا: پس چرا اینجوری اون دختررو بغل کردی(داد)
کنترلم دست خودم نبود بی اختیار داد زدم سرش
کوک:چیز خاصی نیستت
درو بازکردم
هانا: عوضیه بیشعور تو نباید یه خبر بدی سکته کردم(داد)
خنده ای کردو اومد داخل
کوک: مگه من هروقت میام خبر میدم پرنسس چیشد ترسیدی
هانا: به لطف اون حرو*مزاده ها بایدم بترسم
بغلم کردو سرمو بوس کرد
_ببخشید ولی 20بار بهت زنگ زدما جواب ندادی
هانا: حموم بودم خب
ازم جدا شد مکثی کرد و گفت
_ینی هرکس دیگه ام بود میخاستی با همین حوله درو بازکنی خانمِ جئون
هانا: خانمِ پارک
کوک: جئون
هانا: گفتم پارکک
کوک: جئون درسته
کلافه درو بستم و سمت سالن راه افتادم
هانا: باشه باشه جئون درسته بشین تا برم لباس بپوشم بیام
سمت اتاق راه افتادم و بعد پوشیدن لباس دیگه حوصله ای برای خشک کردن موهام برام نموند گوشیم که رو تخت بودو برداشتم و دیدم بله راس میگفته 20بار زنگ زده
رفتم سالن تا صدای کوک درنیومده
هانا:پایه ای مشروب بزنیم
کوک: معلومه که هستم
رفتم و شیشه مشروبو با دوتا لیوان برداشتم و روی میز جلوی کوک گذاشتم
و خودمم روبه روش نشستم
شیشهرو برداشت و واس جفتمون ریخت
کوک: فک نمیکنی اون دنس باید واس کاپلی مث خودمون میبود دلیلی نداشت اون پسره بخواد باهات اجراش کنه که
هانا: وای با اینکه تمام تمرکزم رو اجرا بودا اما دیدن اون قیافت خیلیی خنده دار بود خدا میدونست چقد داشتی حرص میخوردی
کوک:بابا این استیج باید واس ما میبود چرا اصن اون جمین باید باتو انجامش میداد انقدمم بهت میچسبید مرتیکه
اون که اینجوری سونگی بهش چسبیده بود من حق اعتراضی نداشتم ولی اون داشت
هانا: از رئیس باید پرسید
تا خواست شیشه مشروبو برداره چشمش روی چیزی قفل موند
کوک: اون سوئیشرته کیه
متعجب پرسیدم
_کدوم سوییشرت
اشاره ای به اشپرخونه کرد
نگاهمو به جایی که داده بود کردم و رسیدم به سوییشرتی که روی صندلی گذاشته بودم
هانا:اها اون ماله جمینه
کوک: اها اونوقت سوییشرت جمین اینجا چیکار میکنه نکنه اینجاس
هانا: نه یبار سر تمرین لباس با خودم نبرده بودم البته یادم رفته بود وقتی خواستیم برگردیم خونه سوییشرتشو داد بپوشم
ابرویی بالا انداخت مشروب برای خودش ریخت و کمی خورد و با کنایه گفت
_ارع درسته اخه خیلی بهم نزدیکین
پوزخندی تحویلش دادم و گفتم
_ارع تو و سونگیم انگار خیلی نزدیکین اخه همه جا خبر شما شده
کوک: چی میگی ما فقط همکاریم
هانا: ارع راس میگی تو این استوریه امروزتم فقط واس همکاری بوده
کوک: میگم رابطه ما فقط کاریه همین
هانا: پس چرا اینجوری اون دختررو بغل کردی(داد)
کنترلم دست خودم نبود بی اختیار داد زدم سرش
کوک:چیز خاصی نیستت
۶.۹k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.