ادامه ۸
ادامه ۸
ازت متنفرم!
هرچقدر زنده بمونم، تا آخر عمرم ازت متنفر میمونم!
تو به دوستت رحم نکردی...
دوست دارم زندگی تو هم به گند کشیده بشه و من تماشاچی باشم.
دوباره چهره های آشنا رو میدید که تحمل کردنشون از اعماق وجود اذیتش میکرد.
بعد بی هوش شدنش نمیدونست چه بلایی سرش اومده، پس همیشه توی خواب ادامه اون رو میدید که براش تبدیل به یک کابوس غیرقابل تحمل شده بود.
چهره آدم هایی که اون رو به یک مرده تبدیل کرده بودن...
همین که چشمهاش رو باز کرد یکدفعه ای از جاش بلند شد، هنوزم احساس میکرد داره کابوس میبینه وقتی متوجه کسی که کنارش ایستاده بود شد، وحشت کرد. دست هاش رو جلوی خودش نگه داشت. لرزش دستاش کاملا مشخص بود.
مچ دست های ا/ت رو با دستای بزرگش گرفت.
جونگکوک:" نترس ..داشتی خواب میدیدی"
کم کم دستاش رو از جلوی صورتش پایین آورد، برای چند لحظه باهاش چشم تو چشم شد. بعد چند لحظه متوجه شد که جونگکوک دستاش رو گرفته ولی...
ولی ایندفعه بدنش هیچ واکنشی نشون نمیده!
جونگکوک وقتی یادش اومد نباید به ا/ت دست بزنه سریع دستاش رو ول کرد."ببخشید"
"تو اینجا چیکار میکنی؟"
کاملا یادش رفته بود برای چی اونجاست" من برای چیز اومدم.. آها برای اتاق اومدم."
ا/ت: "اتاق؟"
" آره قراره اینجا اتاق داشته باشم دیگه ..میخوام اتاقم کنار اتاق تو باشه چون هرچی باشه ما رئیس شرکتیم..آره"
ا/ت:" که اینطور.. بیا خودم بهت یه اتاق میدم"
ا/ت جونگکوک رو باخودش برد سمت بخش انباری شرکت. یه اتاق اونجا بود که پر خرت و پرت بود." اینجا کاملا برات مناسبه"
جونگکوک:" واقعا خیلی بده که میخوای انباری رو برای من اتاق درست کنی"
ا/ت میخواست چیزی بگه که منشی اومد." آقای جئون اتاقتون آماده س"
ا/ت هم دنبالشون رفت تا اتاق جونگکوک رو ببینه.
"هی اون قراره فقط چند روز با ما باشه.. اینجا که از اتاق منم بزرگتره"
جونگکوک:" اگه خوشت اومده میتونیم باهم تو یه اتاق بمونیم.. من مشکلی ندارم"
چشم قره ای بهش رفت و از اتاق بیرون اومد.
"چرا همه دخترا از اون خوششون میاد"
﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏
رفته بود اتاق هیون جونگ تا با افراد جدید آشنا بشه.
وارد اتاقش شد و دو نفری که نشسته بودند بلند شدند.
سلامی کرد و بعدش هیون جونگ اون دو نفر رو معرفی کرد." کی وون، طراح دکور و عکاس جدید"
ا/ت:" خوشبختم. انگار شمارو قبلا دیدم.."
کی وون:" اون روز باهم تصادف کردیم...قهوه
"آهاا..بازم بابات اون روز"
کی وون:" نیاز نیست"
هیون جونگ:" و البته منشی و دستیار شخصی تو هانا"خلاصه باهاشون آشنا شد
خیلی وقته چندتا پارت آماده کردم ولی لایک کمه🙁
#BTS #BTS_ARMY #Teahyung #Jimin #Namjoon #Seokjin #yoongi #Heosok #Jungkook #K_pop #Bangtan #ARMY
#بی_تی_اس #کیپاپ #فیک #تهیونگ #جیمین #سوکجین #یونگی #جیهوپ #نامجون #جونگکوک #آرمی #بنگتن #کیپاپر #کیدراما
ازت متنفرم!
هرچقدر زنده بمونم، تا آخر عمرم ازت متنفر میمونم!
تو به دوستت رحم نکردی...
دوست دارم زندگی تو هم به گند کشیده بشه و من تماشاچی باشم.
دوباره چهره های آشنا رو میدید که تحمل کردنشون از اعماق وجود اذیتش میکرد.
بعد بی هوش شدنش نمیدونست چه بلایی سرش اومده، پس همیشه توی خواب ادامه اون رو میدید که براش تبدیل به یک کابوس غیرقابل تحمل شده بود.
چهره آدم هایی که اون رو به یک مرده تبدیل کرده بودن...
همین که چشمهاش رو باز کرد یکدفعه ای از جاش بلند شد، هنوزم احساس میکرد داره کابوس میبینه وقتی متوجه کسی که کنارش ایستاده بود شد، وحشت کرد. دست هاش رو جلوی خودش نگه داشت. لرزش دستاش کاملا مشخص بود.
مچ دست های ا/ت رو با دستای بزرگش گرفت.
جونگکوک:" نترس ..داشتی خواب میدیدی"
کم کم دستاش رو از جلوی صورتش پایین آورد، برای چند لحظه باهاش چشم تو چشم شد. بعد چند لحظه متوجه شد که جونگکوک دستاش رو گرفته ولی...
ولی ایندفعه بدنش هیچ واکنشی نشون نمیده!
جونگکوک وقتی یادش اومد نباید به ا/ت دست بزنه سریع دستاش رو ول کرد."ببخشید"
"تو اینجا چیکار میکنی؟"
کاملا یادش رفته بود برای چی اونجاست" من برای چیز اومدم.. آها برای اتاق اومدم."
ا/ت: "اتاق؟"
" آره قراره اینجا اتاق داشته باشم دیگه ..میخوام اتاقم کنار اتاق تو باشه چون هرچی باشه ما رئیس شرکتیم..آره"
ا/ت:" که اینطور.. بیا خودم بهت یه اتاق میدم"
ا/ت جونگکوک رو باخودش برد سمت بخش انباری شرکت. یه اتاق اونجا بود که پر خرت و پرت بود." اینجا کاملا برات مناسبه"
جونگکوک:" واقعا خیلی بده که میخوای انباری رو برای من اتاق درست کنی"
ا/ت میخواست چیزی بگه که منشی اومد." آقای جئون اتاقتون آماده س"
ا/ت هم دنبالشون رفت تا اتاق جونگکوک رو ببینه.
"هی اون قراره فقط چند روز با ما باشه.. اینجا که از اتاق منم بزرگتره"
جونگکوک:" اگه خوشت اومده میتونیم باهم تو یه اتاق بمونیم.. من مشکلی ندارم"
چشم قره ای بهش رفت و از اتاق بیرون اومد.
"چرا همه دخترا از اون خوششون میاد"
﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏
رفته بود اتاق هیون جونگ تا با افراد جدید آشنا بشه.
وارد اتاقش شد و دو نفری که نشسته بودند بلند شدند.
سلامی کرد و بعدش هیون جونگ اون دو نفر رو معرفی کرد." کی وون، طراح دکور و عکاس جدید"
ا/ت:" خوشبختم. انگار شمارو قبلا دیدم.."
کی وون:" اون روز باهم تصادف کردیم...قهوه
"آهاا..بازم بابات اون روز"
کی وون:" نیاز نیست"
هیون جونگ:" و البته منشی و دستیار شخصی تو هانا"خلاصه باهاشون آشنا شد
خیلی وقته چندتا پارت آماده کردم ولی لایک کمه🙁
#BTS #BTS_ARMY #Teahyung #Jimin #Namjoon #Seokjin #yoongi #Heosok #Jungkook #K_pop #Bangtan #ARMY
#بی_تی_اس #کیپاپ #فیک #تهیونگ #جیمین #سوکجین #یونگی #جیهوپ #نامجون #جونگکوک #آرمی #بنگتن #کیپاپر #کیدراما
۷.۰k
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.