ماه روشن من پارت 14
مافیای خونی
part(14)
از زبون هلیا
جیمین رفت حموم منم رفتم رو تخت لم دادم که یهو دیدم یه شماره ناشناس به گوشیم زنگ میزنه از شانس خوبم همون لحضه جیمین امد خدارو شکر کردم بهش گفتم
+جیمین یه شماره ناشناس داره بهم زنگ میزنه(با ترس)
-بیبی بده ببینم
+بیا
-الو بفرمایید
(ناشناس رو یا این *علامت نشون میدم)
*الو شما اقای لی هستید؟
-نه
*اها ببخشید اشتباه گرفتم
-نه مشکلی نیست بای
*بای
+کی بود!
-یه مرده گفت شما اقای لی هستید گفتم نه اشتباه گرفته بود بیبی نترس
جیمین هلیا رو بغل کرد
و هلیا هم لب جیمین رو مک زد
+ اخ خیلی ترسیدم
-نترس من همیشه باهاتم
+ مرسی
-قربونت
جیمین لباس پوشید منم لباس خواب پوشیدم رفتم روتین شبم رو انجام دادم
جیمین هم موهاش رو خشک کرد
رفتیم رو تخت همو بغل کردیم و خوابیدیم
فردا
از زبون هلیا
بیدار شدم رفتم حموم بعد 10 مین امدم بیرون لباس پوشیدم موهام رو خشک کردم جیمین عین فرشته ها خوابیده بود بیدارش نکردم گناه داشت دیروز خیلی خسته شد
رفتم پایین صبحونه درست کردم دیدم مامانم به گوشیم زنگ زد چون ایرانی هستم مامانم از ایران بهم زنگ زد (مامان هلیا رو اینطوری م. ه نشون میدم باباشو پ. ه نشون میدم )
م. ه:سلام دختر عزیزم
+سلام مامانی خوبی
م. ه:اره خوبم عزیزم جیمین خوبه؟
+اره مامان هنوز خوابه داماد خوابالویی داری
م. ه: گناه داره دامادم چیکایش داری
+هیچی بابا گناه داره بزلر بخابه
م. ه :میخوام بیایم کره البته فردا
+واقعا
م. ه:اره
+اخ جون باش مراقب باش بای
م. ه:باش توهم مراقب باش بای
خیلی خوشحال شدم که یهو........
خماری بمونید الان میزارم
لایک کامنت یادتون نره 🦋❄
part(14)
از زبون هلیا
جیمین رفت حموم منم رفتم رو تخت لم دادم که یهو دیدم یه شماره ناشناس به گوشیم زنگ میزنه از شانس خوبم همون لحضه جیمین امد خدارو شکر کردم بهش گفتم
+جیمین یه شماره ناشناس داره بهم زنگ میزنه(با ترس)
-بیبی بده ببینم
+بیا
-الو بفرمایید
(ناشناس رو یا این *علامت نشون میدم)
*الو شما اقای لی هستید؟
-نه
*اها ببخشید اشتباه گرفتم
-نه مشکلی نیست بای
*بای
+کی بود!
-یه مرده گفت شما اقای لی هستید گفتم نه اشتباه گرفته بود بیبی نترس
جیمین هلیا رو بغل کرد
و هلیا هم لب جیمین رو مک زد
+ اخ خیلی ترسیدم
-نترس من همیشه باهاتم
+ مرسی
-قربونت
جیمین لباس پوشید منم لباس خواب پوشیدم رفتم روتین شبم رو انجام دادم
جیمین هم موهاش رو خشک کرد
رفتیم رو تخت همو بغل کردیم و خوابیدیم
فردا
از زبون هلیا
بیدار شدم رفتم حموم بعد 10 مین امدم بیرون لباس پوشیدم موهام رو خشک کردم جیمین عین فرشته ها خوابیده بود بیدارش نکردم گناه داشت دیروز خیلی خسته شد
رفتم پایین صبحونه درست کردم دیدم مامانم به گوشیم زنگ زد چون ایرانی هستم مامانم از ایران بهم زنگ زد (مامان هلیا رو اینطوری م. ه نشون میدم باباشو پ. ه نشون میدم )
م. ه:سلام دختر عزیزم
+سلام مامانی خوبی
م. ه:اره خوبم عزیزم جیمین خوبه؟
+اره مامان هنوز خوابه داماد خوابالویی داری
م. ه: گناه داره دامادم چیکایش داری
+هیچی بابا گناه داره بزلر بخابه
م. ه :میخوام بیایم کره البته فردا
+واقعا
م. ه:اره
+اخ جون باش مراقب باش بای
م. ه:باش توهم مراقب باش بای
خیلی خوشحال شدم که یهو........
خماری بمونید الان میزارم
لایک کامنت یادتون نره 🦋❄
۹.۵k
۲۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.