?!Say please
فیک say please?!
ژانر : اکشن/مافیا/عاشقانه?
کاپل اصلی : چانمین
کاپل فرعی : مینسونگ
P4
ویو سونگمین/
+چون نمیخوام درد بکشم...نمیخوام اینکار رو بکنم..باتو...دوست صمیمیم..لطفا..نکن
از روم بلند شد و با عصبانیت به سمت سرویس بهداشتی رفت...
راستش ناراحت شدم... عصبانیش کردم؟
+متاسفم چانی(داد)
شب 10 ویو بنگچان/
هنوز از دستش عصبانی بودم روی تخت نشستم و گوشیم رو دستم گرفتم میتونستم همین الان معامله رو بهم بزنم ولی نمیخواستم به سونگمنی آسیبی برسه مامان باباش برای مهم نبودن بلکه میخواستم اونا هم از بین برن...
+چانی..
_خفه شو..
+چان..
_گفتم خفه شو(داد)
+داشت منو نگاه میکرد که اشکی روی گونم ریخت
سریع بلند شدم و به سمت دستشویی رفتم نمیخواستم جلوش گریه کنم...ناراحتم کرده بود شاید منم عصبانیش کرده بودم؟...
+جبرانش میکنم کریستوفر بنگ
_با اون حرفی که بهش زدم خیلی ناراحت شد وقتی اشک ریخت انگار منو داشتن آتیش میزدن...(نبابا😔)
صبح روز دوشنبه ویو بنگچان /
بیدار شدم دیدم دو تا دست کوچولو دورم حلقه شدن برگشتم دیدم سونگمینه... خیلی کیوت خوابیده بود پیشم جوری بهم چسبیده بود نمیتونستم تکون بخورم دلم نمیومد اون فرشته رو بیدار کنم...مخصوصا با کاری که دیشب کردم ... ی تکون کوچولو خوردم که باعث شد بیدار شه
_اوه... صبحت بخیر پروانم بخاطر دیشب معذرت میخوام
+...
از پیشم بلند شد و رفت که لباسشو بپوشه
_چیکار میکنی؟
+میخوام لباس بپوشم برم بیرون نمیخوام کل روز رو باهات باشم..مخصوصا نمیخوام حتی تورو ببینم..
_گفتم که متاسفم..
+..نمیخواد متاسف باشی بخاطر کاری که خودم نمیخواستم بکنم...
_عزیزم متاسفم
+منو اونجوری صدا نکن(داد)
_وایستا میخوام باهات بیام تا شب باشید باهم باشیم شب داریم میریم معامله یادت رفته؟
+اوه...بلند شو بیا ولی ی کلمه هم باهام حرف نمیزنی
فهمیدی یا نه؟
_باشه(پوزخند)
ساعت 9 شب ویو بنگچان/
رفتیم بیرون ساعت تقریبا میشه گفت 9 شب بود
باید دیگه راه میوفتادیم حداقل یک ربع زودتر اونجایی میبودیم که مکالمه میکردن..
_باید دیگه بریم سر معامله آقای کیم
+گفتم باهام حرف نزنی چان یادت رفته؟
_مسخره بازی در نیار کوچولو...دیگه باید بریم آها مامانت بهم گفت که جلوی اون مافیای آمریکا باید آقای گی هارو در بیاریم...
+چییییی(داد)
_مامانت گفت به من هیپ ربطی نداره نه اینکه خودت نمیخوای بیب
+اونجوری صدام نکنن(داد)
_بیا عادت کنیم به این کلمه ها بزار بهت یاد بدم من چی صدات میکنم و تو باید چی صدام کنی...اوکی؟
+بگو..میشنوم
_من صدات میکنم بیب...یا بیبی و توهم باید بهم بگی ددی! اوکی؟ متوجه شدی؟
+همینمون مونده بود به دوستی که باهاش 20 ساله دوستم هم بگم ددی... خدای من مسخره ترین چیز وجود ندا-
_خب اینقد حرف زدی رسیدیم...
+به این زودی؟
_بله بله..
÷سلام آقایون...
_سلام آقای مایل(MAAIL)
÷خب اون آقا که پشت سرته دوست پسرته؟ اسمش کیم سونگمینه؟
_آره کیم سونگمین دوست پسرمه
÷خب بگو بیاد جلوتر
+سلام من کیم سونگمینم رئیس باند کیم
÷منم رئیس باند ساندرا هستم(پوزخند)
÷این فکر کنم خطرناک ترین معامله ی من باشه
÷اونم با شما دوتا کله گنده ها..
_هه ...شاید(پوزخند)
÷معامله از این قراره که شما کیم سونگمین رو میدید به ما ما هم کارتون نداریم مادر ایشون کاملا در جریانند
_من عمرا بزارم دوست پسرم ازم بگیرید
+من از اینجا جم نمیخورم معامله هم کنسله
÷میدونستی اگه معامله رو بهم بزنی مامان بابات بوو...نابود میشن؟(پوزخند)
+تا خواستم حرفی بزنم چان پرید وسط حرفم
_اره میدونه...که چی میتونی اینکارو بکنی
+چی داری میگی(آروم )
_خودتم از مامان بابات خوشت نمیاد همچنان منم میخوام انتقام مامان بابام رو از خانوادت بگیرم
+چی میگ تو؟
_فقط حرف نزن
+از همون اولم بهم نزدیک شدی تا اینکارو بتونی بکنی؟
_نه...من دوستت دارم...میخوام هم تورو از دست مامان بابات نجات بدم هم انتقام رو بگیرم هم تورو واسه خودم کنم ..حالا چی داری بگی؟
+هرکاری میکنی بکن...
.
.
.
حمایت کن بیب★;
ژانر : اکشن/مافیا/عاشقانه?
کاپل اصلی : چانمین
کاپل فرعی : مینسونگ
P4
ویو سونگمین/
+چون نمیخوام درد بکشم...نمیخوام اینکار رو بکنم..باتو...دوست صمیمیم..لطفا..نکن
از روم بلند شد و با عصبانیت به سمت سرویس بهداشتی رفت...
راستش ناراحت شدم... عصبانیش کردم؟
+متاسفم چانی(داد)
شب 10 ویو بنگچان/
هنوز از دستش عصبانی بودم روی تخت نشستم و گوشیم رو دستم گرفتم میتونستم همین الان معامله رو بهم بزنم ولی نمیخواستم به سونگمنی آسیبی برسه مامان باباش برای مهم نبودن بلکه میخواستم اونا هم از بین برن...
+چانی..
_خفه شو..
+چان..
_گفتم خفه شو(داد)
+داشت منو نگاه میکرد که اشکی روی گونم ریخت
سریع بلند شدم و به سمت دستشویی رفتم نمیخواستم جلوش گریه کنم...ناراحتم کرده بود شاید منم عصبانیش کرده بودم؟...
+جبرانش میکنم کریستوفر بنگ
_با اون حرفی که بهش زدم خیلی ناراحت شد وقتی اشک ریخت انگار منو داشتن آتیش میزدن...(نبابا😔)
صبح روز دوشنبه ویو بنگچان /
بیدار شدم دیدم دو تا دست کوچولو دورم حلقه شدن برگشتم دیدم سونگمینه... خیلی کیوت خوابیده بود پیشم جوری بهم چسبیده بود نمیتونستم تکون بخورم دلم نمیومد اون فرشته رو بیدار کنم...مخصوصا با کاری که دیشب کردم ... ی تکون کوچولو خوردم که باعث شد بیدار شه
_اوه... صبحت بخیر پروانم بخاطر دیشب معذرت میخوام
+...
از پیشم بلند شد و رفت که لباسشو بپوشه
_چیکار میکنی؟
+میخوام لباس بپوشم برم بیرون نمیخوام کل روز رو باهات باشم..مخصوصا نمیخوام حتی تورو ببینم..
_گفتم که متاسفم..
+..نمیخواد متاسف باشی بخاطر کاری که خودم نمیخواستم بکنم...
_عزیزم متاسفم
+منو اونجوری صدا نکن(داد)
_وایستا میخوام باهات بیام تا شب باشید باهم باشیم شب داریم میریم معامله یادت رفته؟
+اوه...بلند شو بیا ولی ی کلمه هم باهام حرف نمیزنی
فهمیدی یا نه؟
_باشه(پوزخند)
ساعت 9 شب ویو بنگچان/
رفتیم بیرون ساعت تقریبا میشه گفت 9 شب بود
باید دیگه راه میوفتادیم حداقل یک ربع زودتر اونجایی میبودیم که مکالمه میکردن..
_باید دیگه بریم سر معامله آقای کیم
+گفتم باهام حرف نزنی چان یادت رفته؟
_مسخره بازی در نیار کوچولو...دیگه باید بریم آها مامانت بهم گفت که جلوی اون مافیای آمریکا باید آقای گی هارو در بیاریم...
+چییییی(داد)
_مامانت گفت به من هیپ ربطی نداره نه اینکه خودت نمیخوای بیب
+اونجوری صدام نکنن(داد)
_بیا عادت کنیم به این کلمه ها بزار بهت یاد بدم من چی صدات میکنم و تو باید چی صدام کنی...اوکی؟
+بگو..میشنوم
_من صدات میکنم بیب...یا بیبی و توهم باید بهم بگی ددی! اوکی؟ متوجه شدی؟
+همینمون مونده بود به دوستی که باهاش 20 ساله دوستم هم بگم ددی... خدای من مسخره ترین چیز وجود ندا-
_خب اینقد حرف زدی رسیدیم...
+به این زودی؟
_بله بله..
÷سلام آقایون...
_سلام آقای مایل(MAAIL)
÷خب اون آقا که پشت سرته دوست پسرته؟ اسمش کیم سونگمینه؟
_آره کیم سونگمین دوست پسرمه
÷خب بگو بیاد جلوتر
+سلام من کیم سونگمینم رئیس باند کیم
÷منم رئیس باند ساندرا هستم(پوزخند)
÷این فکر کنم خطرناک ترین معامله ی من باشه
÷اونم با شما دوتا کله گنده ها..
_هه ...شاید(پوزخند)
÷معامله از این قراره که شما کیم سونگمین رو میدید به ما ما هم کارتون نداریم مادر ایشون کاملا در جریانند
_من عمرا بزارم دوست پسرم ازم بگیرید
+من از اینجا جم نمیخورم معامله هم کنسله
÷میدونستی اگه معامله رو بهم بزنی مامان بابات بوو...نابود میشن؟(پوزخند)
+تا خواستم حرفی بزنم چان پرید وسط حرفم
_اره میدونه...که چی میتونی اینکارو بکنی
+چی داری میگی(آروم )
_خودتم از مامان بابات خوشت نمیاد همچنان منم میخوام انتقام مامان بابام رو از خانوادت بگیرم
+چی میگ تو؟
_فقط حرف نزن
+از همون اولم بهم نزدیک شدی تا اینکارو بتونی بکنی؟
_نه...من دوستت دارم...میخوام هم تورو از دست مامان بابات نجات بدم هم انتقام رو بگیرم هم تورو واسه خودم کنم ..حالا چی داری بگی؟
+هرکاری میکنی بکن...
.
.
.
حمایت کن بیب★;
۵.۵k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.