فیک جیمین ( کیوت و خشن ) پارت ۳۱
(( بچه ها قضیه خواهر و برادر جیمین و سویونگ رو زیاد طولش نمیدم تا کاره میونگ تموم بشه ، بریم که رفتیم ))
از زبان سویونگ
امروز جلسه داریم میونگ خانم هم چون وکیل حقوقی شرکته باید باشه
رفتیم اتاق جلسه جیمین روبه روی من نشست میونگ هم کنارش نشست ، جلسه شروع شد دستم خورد و خودکارم افتاد زمین خم شدم برش دارم اوه شت بازم جیمین و میونگ دسته همو گرفتن این واقعا دیوونه کنندس توی جلسه در مورد کم بود بودجه و حساب نادرست شرکت بود و اینکه شرکتمون در چه شرایط سختی هست
( شب )
سره میزه شام بودیم که جیمین گفت : حالا که پیشه هم جمع هستیم میخوام یه چیزی بگم از امشب من قراره با تهیونگ و جونگ کوک توی یه خونه بمونم یعنی دیگه نمیام خونه یه خنده عصبی کردم موهام رو جمع کردم و گفتم : این کارات بس نیست اینطوری هم میخوای مجازاتم کنی آره ، گفت : سویونگ این چیزی نیست که روش حساس باشی بلند شدم و گفتم : چرا نباید روی شوهرم حساس باشم کدوم قانونی گفته کسی که زن داره میتونه پیشه کسه دیگه ای باشه گفت : سویونگ تو نباید اهمیت بدی چون هیچ حسی به هم نداریم ما فقط بخاطر اذیت کردن و شراکت پیشه همیم نه چیزه دیگهای اینو بفهم گفتم: باشه پس هر غلطی میخوای بکن منم همش هستم که حالت رو بگیرم و تورو تسلیمه خودم کنم ، رفتم طبقه بالا انگار همه وسایل هاش رو جمع کرده و برده رفتم روی تختمون دراز کشیدم خود به خود از چشمم اشک میریخت دره اتاق زده شد و بعد باز شد فورا اشکام رو پاک کردم و نشستم خواهره جیمین بود جینو اومد نشست کنارم روی تخت گفت : من ماجرای جیمین و تو رو میدونم و همینطور میدونم جیمین چیکار باهات کرده ، میدونی.... منو برادرت هم سره همچین چیزی از هم جدا شدیم اما من اون موقع مثل تو تلاش نکردم و زود.... تسلیم شدم اما خوشحالم که میبینم داداشم رو اونقدر دوست داری که برای بدست آوردنش تلاش میکنی دستم و گرفت و گفت: دست از تلاش برندار ما همه پشتتیم بغلش کردم و گفتم : ممنونم... که اومدین کره ....چون..کسی توی این عمارت نبود که منو نصیحت کنه....ممنونم خانم جینو ، گفت : میتونی جینو صدام کنی
گفتم : ممنونم....جینو
( دو هفته بعد )
از زبان سویونگ
دو هفته هست جیمین رو تو خونه نمی بینم همین بهتر که چند وقت نباشه
امروز بازم جلسه داریم اوفففف واقعاً دلم نمیخواد صورت نحس میونگ رو ببینم رفتیم اتاق جلسه جیمین رو دیدم بعده چند روز
بعده اتمام جلسه گوشیم زنگ خورد مامانم بود جواب دادم داشت گریه میکرد با ترس گفتم: مامان چیشده گفت : بابات تصادف کرده😭😭 گفتم : چی گوشی رو فوراً قطع کردمو با سرعت و بدو بدو رفتم پایین سواره ماشینم شدم و رفتم بیمارستان مامانم رو دیدم بعده یه چند دقیقه همه اومدن داداشم لیا و مینا تهیونگ جونگ کوک مامان و بابای جیمین....
از زبان سویونگ
امروز جلسه داریم میونگ خانم هم چون وکیل حقوقی شرکته باید باشه
رفتیم اتاق جلسه جیمین روبه روی من نشست میونگ هم کنارش نشست ، جلسه شروع شد دستم خورد و خودکارم افتاد زمین خم شدم برش دارم اوه شت بازم جیمین و میونگ دسته همو گرفتن این واقعا دیوونه کنندس توی جلسه در مورد کم بود بودجه و حساب نادرست شرکت بود و اینکه شرکتمون در چه شرایط سختی هست
( شب )
سره میزه شام بودیم که جیمین گفت : حالا که پیشه هم جمع هستیم میخوام یه چیزی بگم از امشب من قراره با تهیونگ و جونگ کوک توی یه خونه بمونم یعنی دیگه نمیام خونه یه خنده عصبی کردم موهام رو جمع کردم و گفتم : این کارات بس نیست اینطوری هم میخوای مجازاتم کنی آره ، گفت : سویونگ این چیزی نیست که روش حساس باشی بلند شدم و گفتم : چرا نباید روی شوهرم حساس باشم کدوم قانونی گفته کسی که زن داره میتونه پیشه کسه دیگه ای باشه گفت : سویونگ تو نباید اهمیت بدی چون هیچ حسی به هم نداریم ما فقط بخاطر اذیت کردن و شراکت پیشه همیم نه چیزه دیگهای اینو بفهم گفتم: باشه پس هر غلطی میخوای بکن منم همش هستم که حالت رو بگیرم و تورو تسلیمه خودم کنم ، رفتم طبقه بالا انگار همه وسایل هاش رو جمع کرده و برده رفتم روی تختمون دراز کشیدم خود به خود از چشمم اشک میریخت دره اتاق زده شد و بعد باز شد فورا اشکام رو پاک کردم و نشستم خواهره جیمین بود جینو اومد نشست کنارم روی تخت گفت : من ماجرای جیمین و تو رو میدونم و همینطور میدونم جیمین چیکار باهات کرده ، میدونی.... منو برادرت هم سره همچین چیزی از هم جدا شدیم اما من اون موقع مثل تو تلاش نکردم و زود.... تسلیم شدم اما خوشحالم که میبینم داداشم رو اونقدر دوست داری که برای بدست آوردنش تلاش میکنی دستم و گرفت و گفت: دست از تلاش برندار ما همه پشتتیم بغلش کردم و گفتم : ممنونم... که اومدین کره ....چون..کسی توی این عمارت نبود که منو نصیحت کنه....ممنونم خانم جینو ، گفت : میتونی جینو صدام کنی
گفتم : ممنونم....جینو
( دو هفته بعد )
از زبان سویونگ
دو هفته هست جیمین رو تو خونه نمی بینم همین بهتر که چند وقت نباشه
امروز بازم جلسه داریم اوفففف واقعاً دلم نمیخواد صورت نحس میونگ رو ببینم رفتیم اتاق جلسه جیمین رو دیدم بعده چند روز
بعده اتمام جلسه گوشیم زنگ خورد مامانم بود جواب دادم داشت گریه میکرد با ترس گفتم: مامان چیشده گفت : بابات تصادف کرده😭😭 گفتم : چی گوشی رو فوراً قطع کردمو با سرعت و بدو بدو رفتم پایین سواره ماشینم شدم و رفتم بیمارستان مامانم رو دیدم بعده یه چند دقیقه همه اومدن داداشم لیا و مینا تهیونگ جونگ کوک مامان و بابای جیمین....
۷۵.۵k
۰۱ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.