وقتی میخوای ببریشون خرید
شخصیت ها : ریندو- ران- کاکاچو ایزانا-سانزو
اسم شخصیت (شما) : ا/ت {تـوجـهـ: ا/تـ مـخـفـفـ اسـمـ تـو اسـتـ}
رابطه: دوست پسر/دوست دختر....
ریندو:
ا/ت : جوجو رنگی! {لقبی است که من برای ریندو انتخاب کردم✌}
ریندویی که خود را در گوشی غرق کرده: هان؟! چی میخوای؟!
ا/ت: بریم خرید؟!
ریندو :نه *😐✌*
ا/ت: باشه پس تو نیا من تنهایی میرم
ریندو : تنهایی؟ امکان نداره.... ولی خوب مجبورم و میام... به یه شرطی
ا/ت: چه شرطی؟ *🤩*
ریندو: شب جبران کنی.... *✌*
ا/ت : باشه *ا/ت از شدت ذوق گونه ریندو رو میبوسه و ریندو کمی قرمز میشه*
ران:
ا/ت: گیسو کمند من
ران: جانم بیبی گرل؟
ا/ت : میشه بریم بیرون؟
ران: میدونی چیه؟ من خستم... و فقط یکی میتونه یه کاری بکنه که من انرژی بگیرم... *نیشخند*
ا/ت که منظور ران رو میفهمه ، لب های ران رو میبوسه
ران پس از یک دقیقه ازش جدا میشه
ران: خیلی خب بریم؟
ا/ت: آره!
ایزانا:
ا/ت: پادشاه من؟
ایزانا: جانم ملکه؟
ا/ت: میشه بریم خرید؟
ایزانا : حتما ملکه
ا/ت : مرسییی {بله همانگونه که دیدید فهمید چاره ای نداره پس قبول کرد، }
کاکاچو:
ا/ت: کاکاچوووووو!
کاکاچو: بله؟
ا/ت: بریم خرید؟
کاکاچو: من خستم...
ا/ت: لطفا! تو بهم قول داده بودی! *با چشمای توله سگی🥺*
کاکاچو: باشه...
ا/ت : آخجون! *ا/ت میپره بغل کاکاچو و کاکاچو یه لبخند ریز میزنه*
سانزو:
ا/ت: پشمک من؟
سانزو: جانم بیبی؟
ا/ت: میشه بریم خرید؟؟
سانزو: من خستم، تنهایی برو...
ا/ت: پلنگ صورتی نه! توروخدااا توهم با من بیا! اگه یکی منو بدزده چی؟ *🥺*
سانزو: خیلی خب... ولی جبران میکنی!
ا/ت: چشم!! *ا/ت میپره بغل سانزو، و ریز لب سانزو رو میبوسه و سانزو یه لبخند ریز میزنه*
♛┈⛧┈┈•༶
نویسنده:↓
چطور بود؟؟؟
احساس میکنم خیلی بد نوشتم...
دوست دارین بیشتر سناریو بزارم؟
اسم شخصیت (شما) : ا/ت {تـوجـهـ: ا/تـ مـخـفـفـ اسـمـ تـو اسـتـ}
رابطه: دوست پسر/دوست دختر....
ریندو:
ا/ت : جوجو رنگی! {لقبی است که من برای ریندو انتخاب کردم✌}
ریندویی که خود را در گوشی غرق کرده: هان؟! چی میخوای؟!
ا/ت: بریم خرید؟!
ریندو :نه *😐✌*
ا/ت: باشه پس تو نیا من تنهایی میرم
ریندو : تنهایی؟ امکان نداره.... ولی خوب مجبورم و میام... به یه شرطی
ا/ت: چه شرطی؟ *🤩*
ریندو: شب جبران کنی.... *✌*
ا/ت : باشه *ا/ت از شدت ذوق گونه ریندو رو میبوسه و ریندو کمی قرمز میشه*
ران:
ا/ت: گیسو کمند من
ران: جانم بیبی گرل؟
ا/ت : میشه بریم بیرون؟
ران: میدونی چیه؟ من خستم... و فقط یکی میتونه یه کاری بکنه که من انرژی بگیرم... *نیشخند*
ا/ت که منظور ران رو میفهمه ، لب های ران رو میبوسه
ران پس از یک دقیقه ازش جدا میشه
ران: خیلی خب بریم؟
ا/ت: آره!
ایزانا:
ا/ت: پادشاه من؟
ایزانا: جانم ملکه؟
ا/ت: میشه بریم خرید؟
ایزانا : حتما ملکه
ا/ت : مرسییی {بله همانگونه که دیدید فهمید چاره ای نداره پس قبول کرد، }
کاکاچو:
ا/ت: کاکاچوووووو!
کاکاچو: بله؟
ا/ت: بریم خرید؟
کاکاچو: من خستم...
ا/ت: لطفا! تو بهم قول داده بودی! *با چشمای توله سگی🥺*
کاکاچو: باشه...
ا/ت : آخجون! *ا/ت میپره بغل کاکاچو و کاکاچو یه لبخند ریز میزنه*
سانزو:
ا/ت: پشمک من؟
سانزو: جانم بیبی؟
ا/ت: میشه بریم خرید؟؟
سانزو: من خستم، تنهایی برو...
ا/ت: پلنگ صورتی نه! توروخدااا توهم با من بیا! اگه یکی منو بدزده چی؟ *🥺*
سانزو: خیلی خب... ولی جبران میکنی!
ا/ت: چشم!! *ا/ت میپره بغل سانزو، و ریز لب سانزو رو میبوسه و سانزو یه لبخند ریز میزنه*
♛┈⛧┈┈•༶
نویسنده:↓
چطور بود؟؟؟
احساس میکنم خیلی بد نوشتم...
دوست دارین بیشتر سناریو بزارم؟
۲.۸k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.