دخترک مغرور🧬♥️
دخترک مغرور🧬♥️
پارت ۱۶
arslwn
چشامو باز کردم هیچکس نبود اونجا کمرم میسوخت
بلند شدم که افتادم زمین دوباره بلند شدم نمیدونستم کجام از اونجا فرار کردم سرم گیج میرف خودمو به زوری رسوندم به یه جاده که یه ماشین اومد یه پیرمرد توش بود
پیرمرده : خوبی پسرم
ارسلان : میشه منو به این آدرسی که میگم ببریدم(با بیحالی)
پیرمرد : ارع بیا آدرستو بنویس
ارسلان : به زوری آدرس رو گفتم داشتم سوار ماشین میشدم که دستم چپن تیر بدی کشید نگا کردم دیدم دارع مثل چی خون میاد یه اخخخ بلندی گفتم و سیاهی مطلق...
diyana
ساعت ۲ نصف شب بود هیچکس نخوابیده بود همه منتظر بودیم بلکه یه خبری از ارسلان بیارن
ممد : این شکلی نمیشه شاید تا هفته ی دیگ نیاد بریم پیش پلیس
رضا : اه ممد آخه پلیس این وقت کجاس
ممد : مگه میشه پلیس نباشه(با عربده)
اخخخخخخ....
دیانا : چیشد ممد خوبی
ممد: آ.ا.ارع(بی حال)
دیانا : بیا این آرام بخش و بخور بخواب ایشالا هیچ اتفاقی برا ارسلان نیوفتاده
ممد : چجوری بخوابم معلوم نی کجاس دارع چی میکشه
دیانا ارسلان مریضه اگه قرصاشو نخوره معلوم نی چی میشه
دیانا : حالا بخواب من پیداش میکنم
ممد خوابید اومدم بیرون از اتاق
محراب : چیشد خوبه
دیانا : با هزار تا قرص خوابید
رضا : ریده شد تو امشبمون
متین : اصن واسه چی ارسلان اومد تو اکیپ از وقتی اومده یه اب خوش از گلومون پایین نرفته
محراب : حرف دهنتو بفهم چی میگیا
ناراحتی گمشو برو انگار به زور نگهش داشتیم اینجا
دیانا : اه بس کنید تو لین شرایطم دارید دعوا میکنید
متین : خو راس میگم دیگ
نیکا : خیلی ناراحتی برو از اکیپ بیرون به زور نگهت نداشتیم
متین : برو بابا
دیانا : بسه بسه ممد تازه خوابیده
همه نشستن که یهو....
ادامه دارد...
پارت ۱۶
arslwn
چشامو باز کردم هیچکس نبود اونجا کمرم میسوخت
بلند شدم که افتادم زمین دوباره بلند شدم نمیدونستم کجام از اونجا فرار کردم سرم گیج میرف خودمو به زوری رسوندم به یه جاده که یه ماشین اومد یه پیرمرد توش بود
پیرمرده : خوبی پسرم
ارسلان : میشه منو به این آدرسی که میگم ببریدم(با بیحالی)
پیرمرد : ارع بیا آدرستو بنویس
ارسلان : به زوری آدرس رو گفتم داشتم سوار ماشین میشدم که دستم چپن تیر بدی کشید نگا کردم دیدم دارع مثل چی خون میاد یه اخخخ بلندی گفتم و سیاهی مطلق...
diyana
ساعت ۲ نصف شب بود هیچکس نخوابیده بود همه منتظر بودیم بلکه یه خبری از ارسلان بیارن
ممد : این شکلی نمیشه شاید تا هفته ی دیگ نیاد بریم پیش پلیس
رضا : اه ممد آخه پلیس این وقت کجاس
ممد : مگه میشه پلیس نباشه(با عربده)
اخخخخخخ....
دیانا : چیشد ممد خوبی
ممد: آ.ا.ارع(بی حال)
دیانا : بیا این آرام بخش و بخور بخواب ایشالا هیچ اتفاقی برا ارسلان نیوفتاده
ممد : چجوری بخوابم معلوم نی کجاس دارع چی میکشه
دیانا ارسلان مریضه اگه قرصاشو نخوره معلوم نی چی میشه
دیانا : حالا بخواب من پیداش میکنم
ممد خوابید اومدم بیرون از اتاق
محراب : چیشد خوبه
دیانا : با هزار تا قرص خوابید
رضا : ریده شد تو امشبمون
متین : اصن واسه چی ارسلان اومد تو اکیپ از وقتی اومده یه اب خوش از گلومون پایین نرفته
محراب : حرف دهنتو بفهم چی میگیا
ناراحتی گمشو برو انگار به زور نگهش داشتیم اینجا
دیانا : اه بس کنید تو لین شرایطم دارید دعوا میکنید
متین : خو راس میگم دیگ
نیکا : خیلی ناراحتی برو از اکیپ بیرون به زور نگهت نداشتیم
متین : برو بابا
دیانا : بسه بسه ممد تازه خوابیده
همه نشستن که یهو....
ادامه دارد...
۲.۶k
۱۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.