منو یادت میاد ؟
پارت ۶
( خونه )
از ماشین پیاده شدم و وارد خونه شدم ، مامان بابا تو پذیرایی رو مبل ها نشستن منم داشتم از پله ها بالا میرفتم که گوشیم تو دستم لرزید سانا بود پیام داده بود حالم چطوره داشتم جوابشو میدادم که صدای مامان بابا رو شنیدم اونا فکر کردن من رفتم اتاقم
مامان : *با لحن نگران*چیشد پیداش کردی ؟
بابا : یسری اطلاعات به دست آوردم
مامان : مثل چی ؟
بابا : اینکه الان یه آیدله و عضو معروفترین گروه جهانه ، با این شرایط فکر کنم حرف زدن باهاش سخت باشه
مامان : تو فقط پیداش کن ما مجبوریم که باهاش حرف بزنیم
بابا : سعیمو میکنم
خیلی کنجکاو شدم ببینم اون کیه اما بخیال شدم و رفتم اتاقم یه لباس راحتی پوشیدم خودم و انداختم رو تخت که گوشیمزنگ خورد
*مونا*
اووووف سانا کم نبود اینم اضافه شد بابا بزارید بکپم
- الو !
مونا :*جییییییییییییغ*
- زهر مار میمون چته کر شدم
مونا : میدونستی چندروز دیگه کنسرت بی تی اسه؟
- نه ولی بهمن چه اصن تو چرا خوشحالی تو که نمیتونی بری ؟
مونا : آره میدونم ولی قراره تو بجای من بری
- چییییی مننن عمرا من کار دارم نمیتونم
مونا : خواهش میکنم اونجا کار خاصی نکن فقط تصویری با من تمای بگیر با یه گوشی دیگههم فیلم بگیر
- یه کاریش میکنم
مونا : ممنونم عجقم
- گمشو
مونا : منم دوست دارم خدافظ
گوشی رو کنار گذاشتم و خوابیدم
(صبح)
از خواب بیدار شدم دست صورتم رو شستم و رفتم پیش مامان نشستم صبحونه که تموم شد سفره رو جمع کردیم و رفتم اتاقم حاضر شم لباسام رو پوشیدم ( اسلاید ۲ )
رفتم پایین بابا کار داشت نیومد منو مامانم تا نزدیکای غروب خرید کردیم بیرون ناهار خوردیم و کل شهر رو دور زدیم ( بله بله خرپولی و خوشسانسی😐)
زنگ زدیم به بابا اما گفت کار داره شام برای ساعت ۱۰:۳۰
ماهم ماشین رو یجا پارک کردیم و پیاده شدیم تا یکم قدم بزنیم
(یونگی)
ادامه دارد
عاشقتونم ❤
حمایت یادتون نره
( خونه )
از ماشین پیاده شدم و وارد خونه شدم ، مامان بابا تو پذیرایی رو مبل ها نشستن منم داشتم از پله ها بالا میرفتم که گوشیم تو دستم لرزید سانا بود پیام داده بود حالم چطوره داشتم جوابشو میدادم که صدای مامان بابا رو شنیدم اونا فکر کردن من رفتم اتاقم
مامان : *با لحن نگران*چیشد پیداش کردی ؟
بابا : یسری اطلاعات به دست آوردم
مامان : مثل چی ؟
بابا : اینکه الان یه آیدله و عضو معروفترین گروه جهانه ، با این شرایط فکر کنم حرف زدن باهاش سخت باشه
مامان : تو فقط پیداش کن ما مجبوریم که باهاش حرف بزنیم
بابا : سعیمو میکنم
خیلی کنجکاو شدم ببینم اون کیه اما بخیال شدم و رفتم اتاقم یه لباس راحتی پوشیدم خودم و انداختم رو تخت که گوشیمزنگ خورد
*مونا*
اووووف سانا کم نبود اینم اضافه شد بابا بزارید بکپم
- الو !
مونا :*جییییییییییییغ*
- زهر مار میمون چته کر شدم
مونا : میدونستی چندروز دیگه کنسرت بی تی اسه؟
- نه ولی بهمن چه اصن تو چرا خوشحالی تو که نمیتونی بری ؟
مونا : آره میدونم ولی قراره تو بجای من بری
- چییییی مننن عمرا من کار دارم نمیتونم
مونا : خواهش میکنم اونجا کار خاصی نکن فقط تصویری با من تمای بگیر با یه گوشی دیگههم فیلم بگیر
- یه کاریش میکنم
مونا : ممنونم عجقم
- گمشو
مونا : منم دوست دارم خدافظ
گوشی رو کنار گذاشتم و خوابیدم
(صبح)
از خواب بیدار شدم دست صورتم رو شستم و رفتم پیش مامان نشستم صبحونه که تموم شد سفره رو جمع کردیم و رفتم اتاقم حاضر شم لباسام رو پوشیدم ( اسلاید ۲ )
رفتم پایین بابا کار داشت نیومد منو مامانم تا نزدیکای غروب خرید کردیم بیرون ناهار خوردیم و کل شهر رو دور زدیم ( بله بله خرپولی و خوشسانسی😐)
زنگ زدیم به بابا اما گفت کار داره شام برای ساعت ۱۰:۳۰
ماهم ماشین رو یجا پارک کردیم و پیاده شدیم تا یکم قدم بزنیم
(یونگی)
ادامه دارد
عاشقتونم ❤
حمایت یادتون نره
۶.۳k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.