پارت6
پارت6
.
.
.
ا.ت:باشه پس فعلا
زنگ زدم راننده تا بیاد بعد از 10 مین اومد و رفتم خونه
کوک ویو:
امروز خیلی خستمه و یه دختر با سر رفت تو شکمم و الان خیلی درد میکنه ولی وقتی به رفتارش فکر میکنم حالم خوب میشه مثل مسکن درد میمونه
ا.ت ویو
وقتی در خونه رو زدم آجوما در رو باز کرد
آجوما:سلام خانم خسته نباشی
ا.ت:آجوما من چند بار بهتون گفتم به من نگید خانم دخترم بهتره
آجوما:چشم خانم ببخشید دخترم
ا.ت:آجوما رو بغل کردم و رفتم بالا وقتی دستگره در رو چرخوندم اتاقم تاریک بود عجیب بود من هیچ وقت لامپ اتاقم رو خاموش نمیکردم و هیچ کس هم اهمیت نمیداد به خاموش یا روشن بودن لامپ اتاقم
لامپ رو روشن کردم روی صندلی میز آرایشم نشستم داشتم آرایشم رو پاک میکردم که از داخل کمد صدا اومد ولی صداش عجیب بود صدای چیپس خوردن میومد رفتم سمت کمد وقتی بازش کردم دیدم جیمین بین لباس ها قایم شده و داره چیپس میخوره
ا.ت: ممممممننننن اووووووووووون رررررووو قایم کرده بودددم(عصبانی با صدای بلند) بوووووووووووووووووووق
پسره ی بوووووووووق
جیمین:وای فاتحم خوندست
جیمین ویو
رفتم داخل اتاق ا.ت لامپش روشن بود میخواستم لامپ رو خاموش کنم با خودم گفتم یه دور توی اتاقش بزنم شاید یه چیزی پیدا کردم برای تلافی کردن
رفتم سمت کمدش درو باز کردم فقط لباس بود یه دفعه چشمم خورد به یه چیزی که بین لباس ها به من چشمک میزد
لباس هارو زدم کنار
واییی این چیپسه سرکه ای بود
اول از همه رفتم لامپ رو خاموش کردم تا کسی منو نبینه و در کمد رو بستم به ثانیه نکشید که ا.ت اومد ولی من نفهمیده بودم در کمد باز شد و چهرهی هنگ کرده ا.ت رو دیدم بامزه بود ولی از یه طرف ترسناک با فحش های که بهم داد
سریع از کمد اومدم بیرون و پا به فرار گذاشتم ا.ت هم دنبالم بود حواسم نبود که چیپس از دستم اوفتاد و ا.ت چیپس رو برداشت و روی مبل نشست خورد درحالی که نفس نفس میزد چیپس هم میخورد و این خیلی بامزه بود رفتم کنارش نشستم میخواستم چیپس بردارم که چیپس رو کشید اونور
حرصی نگاهش کردم پاشدم رفتم توی آشپز خونه و هرچی چیپس بود با خودم اوردم و کنار ا.ت نشستم
یکی یکی چیپس هارو باز کردم و گرفتم توی بغلم و شروع کردم به خوردن میتونستم حرصی که از توی چشماش بیرون میاد رو ببینم
.
.
.
اینم از پارت 6 لایک کنید❤
منتظرم ❤
.
.
.
ا.ت:باشه پس فعلا
زنگ زدم راننده تا بیاد بعد از 10 مین اومد و رفتم خونه
کوک ویو:
امروز خیلی خستمه و یه دختر با سر رفت تو شکمم و الان خیلی درد میکنه ولی وقتی به رفتارش فکر میکنم حالم خوب میشه مثل مسکن درد میمونه
ا.ت ویو
وقتی در خونه رو زدم آجوما در رو باز کرد
آجوما:سلام خانم خسته نباشی
ا.ت:آجوما من چند بار بهتون گفتم به من نگید خانم دخترم بهتره
آجوما:چشم خانم ببخشید دخترم
ا.ت:آجوما رو بغل کردم و رفتم بالا وقتی دستگره در رو چرخوندم اتاقم تاریک بود عجیب بود من هیچ وقت لامپ اتاقم رو خاموش نمیکردم و هیچ کس هم اهمیت نمیداد به خاموش یا روشن بودن لامپ اتاقم
لامپ رو روشن کردم روی صندلی میز آرایشم نشستم داشتم آرایشم رو پاک میکردم که از داخل کمد صدا اومد ولی صداش عجیب بود صدای چیپس خوردن میومد رفتم سمت کمد وقتی بازش کردم دیدم جیمین بین لباس ها قایم شده و داره چیپس میخوره
ا.ت: ممممممننننن اووووووووووون رررررووو قایم کرده بودددم(عصبانی با صدای بلند) بوووووووووووووووووووق
پسره ی بوووووووووق
جیمین:وای فاتحم خوندست
جیمین ویو
رفتم داخل اتاق ا.ت لامپش روشن بود میخواستم لامپ رو خاموش کنم با خودم گفتم یه دور توی اتاقش بزنم شاید یه چیزی پیدا کردم برای تلافی کردن
رفتم سمت کمدش درو باز کردم فقط لباس بود یه دفعه چشمم خورد به یه چیزی که بین لباس ها به من چشمک میزد
لباس هارو زدم کنار
واییی این چیپسه سرکه ای بود
اول از همه رفتم لامپ رو خاموش کردم تا کسی منو نبینه و در کمد رو بستم به ثانیه نکشید که ا.ت اومد ولی من نفهمیده بودم در کمد باز شد و چهرهی هنگ کرده ا.ت رو دیدم بامزه بود ولی از یه طرف ترسناک با فحش های که بهم داد
سریع از کمد اومدم بیرون و پا به فرار گذاشتم ا.ت هم دنبالم بود حواسم نبود که چیپس از دستم اوفتاد و ا.ت چیپس رو برداشت و روی مبل نشست خورد درحالی که نفس نفس میزد چیپس هم میخورد و این خیلی بامزه بود رفتم کنارش نشستم میخواستم چیپس بردارم که چیپس رو کشید اونور
حرصی نگاهش کردم پاشدم رفتم توی آشپز خونه و هرچی چیپس بود با خودم اوردم و کنار ا.ت نشستم
یکی یکی چیپس هارو باز کردم و گرفتم توی بغلم و شروع کردم به خوردن میتونستم حرصی که از توی چشماش بیرون میاد رو ببینم
.
.
.
اینم از پارت 6 لایک کنید❤
منتظرم ❤
۵.۱k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.