پارت ۱۸
ات
روزها گذشت و و هر ۲ روز ۱ بار منو میبردن اتاق ازمایشگاه نامجون و برمیگشتم تو قفس
۲۶ روز شد که اینجام
وگاس : ات..حالت خوبه؟
ات : داشتم دیوونه میشدم
وگاس : چرا اینقد میبرنت داخل ۱۳ بار شده و..دندون نیشت هم بلند تر شدن
ات : شماره دو...هر دو روز یه بار میبرنش*سرفه*
وگاس :ات..تورو با خودم میبرم بیرون
ات : گفتی..باید خودم برم بیرون
وگاس : نه اینطوری نمیشه..تا بخوام برم چیزی ازت نمیمونه..فقد بزار فرصتشو پیدا کنم میرم تورو هم میبرم با خودم..
ات : وگاس..معذرت میخوام..ولی من با تو نمیام
وگاس: و..ولی
ات : اوپا..باید اوپا رو نجات بدم..نگران نباش..خودت فرار کن..بهت قول میدم یه روز دوباره همو ببینیم
+ شماره دو و شماره ۷ گونه الفا رو بیارین اتاق شکنجه...
وگاس : هی منظورش از گونه الفا چیه؟
_ گونه ای که کاری جز تجاوز به ذهنش نرسه
وگاس : چ..چی!..منظورت چیه؟!!ولی اون یه بچس
_.....
وگاس : اون حرومزاده
ات : وگاس...
وگاس :...
ات : اشکال نداره...من خوبم..لطفا برا خودت دردسر درست نکن
یوری : اووو وگاس میبینم که دوست پیدا کردی
وگاس : تو...
ات : اون کیه؟
وگاس : همون دختر کثیفی که درموردش بهت گفتم..یوری
از زنجیری که به گردنم وصل بود گرفتن و منو میکشیدم..از فرصت استفاده کردم و پای یوری رو گاز زدم..ولی با حس کردن خونش توی دهنم محکم تر گازش زدم..خونش..خیلی خوشمزس
پایان فلش بک**********
ات : وگاس...
یوری : ایشش..
یوری فرار کرد
زوشی : چرا این یارو مشکوک میزنه
ات : وگاسسس😆
رفتم پریدم بغلش...وگاس واقعا مثل برادرم بود..مواظبم بود..باهام میخندید..حالمو خوب میکرد..خوراکی میدزدید و بهم میداد
وگاس : ات خوشحالم ک حالت خوبه
ات : منم همینطور..
وگاس : چقد بزرگ شدی دیگه اون ات کوچولو نیستی
ات : تو هم گنده تر شدی
وگاس : خیلی ممنون *خنده*
ات :*خنده*
زوشی : تو...توووو
هوسوک : میشناسی یا نه🗿
زوشی : تووووو...کی هستی(눈‸눈)(زارت)
تهیونگ : هوی هوی وگاس بیشعور دوستمو پس بده
وگاس : ات...مگه حرفای اوپات حالیت نیس
ات : میدونمم..ولی مجبورم
وگاس : حتما خستته بیا بریم تو کلبه استراحت کنیم
زوشی : کلبهههه*-*
هوسوک : بالاخره میتونیم استراحت کنیم ^-^
روزها گذشت و و هر ۲ روز ۱ بار منو میبردن اتاق ازمایشگاه نامجون و برمیگشتم تو قفس
۲۶ روز شد که اینجام
وگاس : ات..حالت خوبه؟
ات : داشتم دیوونه میشدم
وگاس : چرا اینقد میبرنت داخل ۱۳ بار شده و..دندون نیشت هم بلند تر شدن
ات : شماره دو...هر دو روز یه بار میبرنش*سرفه*
وگاس :ات..تورو با خودم میبرم بیرون
ات : گفتی..باید خودم برم بیرون
وگاس : نه اینطوری نمیشه..تا بخوام برم چیزی ازت نمیمونه..فقد بزار فرصتشو پیدا کنم میرم تورو هم میبرم با خودم..
ات : وگاس..معذرت میخوام..ولی من با تو نمیام
وگاس: و..ولی
ات : اوپا..باید اوپا رو نجات بدم..نگران نباش..خودت فرار کن..بهت قول میدم یه روز دوباره همو ببینیم
+ شماره دو و شماره ۷ گونه الفا رو بیارین اتاق شکنجه...
وگاس : هی منظورش از گونه الفا چیه؟
_ گونه ای که کاری جز تجاوز به ذهنش نرسه
وگاس : چ..چی!..منظورت چیه؟!!ولی اون یه بچس
_.....
وگاس : اون حرومزاده
ات : وگاس...
وگاس :...
ات : اشکال نداره...من خوبم..لطفا برا خودت دردسر درست نکن
یوری : اووو وگاس میبینم که دوست پیدا کردی
وگاس : تو...
ات : اون کیه؟
وگاس : همون دختر کثیفی که درموردش بهت گفتم..یوری
از زنجیری که به گردنم وصل بود گرفتن و منو میکشیدم..از فرصت استفاده کردم و پای یوری رو گاز زدم..ولی با حس کردن خونش توی دهنم محکم تر گازش زدم..خونش..خیلی خوشمزس
پایان فلش بک**********
ات : وگاس...
یوری : ایشش..
یوری فرار کرد
زوشی : چرا این یارو مشکوک میزنه
ات : وگاسسس😆
رفتم پریدم بغلش...وگاس واقعا مثل برادرم بود..مواظبم بود..باهام میخندید..حالمو خوب میکرد..خوراکی میدزدید و بهم میداد
وگاس : ات خوشحالم ک حالت خوبه
ات : منم همینطور..
وگاس : چقد بزرگ شدی دیگه اون ات کوچولو نیستی
ات : تو هم گنده تر شدی
وگاس : خیلی ممنون *خنده*
ات :*خنده*
زوشی : تو...توووو
هوسوک : میشناسی یا نه🗿
زوشی : تووووو...کی هستی(눈‸눈)(زارت)
تهیونگ : هوی هوی وگاس بیشعور دوستمو پس بده
وگاس : ات...مگه حرفای اوپات حالیت نیس
ات : میدونمم..ولی مجبورم
وگاس : حتما خستته بیا بریم تو کلبه استراحت کنیم
زوشی : کلبهههه*-*
هوسوک : بالاخره میتونیم استراحت کنیم ^-^
۱۱۶.۷k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.