پارت 4 خوشبختی های شب
از زبان نانامی
با سردرد از خواب پاشدم که اون مردک
صورتی رو دیدم بهم گفت باید باهاش برم
تمرین کنم برام عجیب بود ولی بهش
اهمیت ندادم بعد از تمرین خیلی خسته
بودم رفتم اتاقم و دوش گرفتم موهامو
خشک کردم و لباس پوشیدم و خوابیدم
ادامشو بعدا مینویسم 🌌
با سردرد از خواب پاشدم که اون مردک
صورتی رو دیدم بهم گفت باید باهاش برم
تمرین کنم برام عجیب بود ولی بهش
اهمیت ندادم بعد از تمرین خیلی خسته
بودم رفتم اتاقم و دوش گرفتم موهامو
خشک کردم و لباس پوشیدم و خوابیدم
ادامشو بعدا مینویسم 🌌
۱.۵k
۱۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.