میبرم خاطره را تا شب پیدا شدنت
میبرم خاطره را تا شب پیدا شدنت
صبح آدم شدنم، حسرت حوا شدنت
.
آمدی، آمدنت صبر و قرارم شده بود
هر نفس داشتنت، دار و ندارم شده بود
.
لیلی , یکسره در قافیه پنهان شده ای
تو خداوند زمان بر تن انسان شده ای
.
به خدا خیره شدی مظهر زیبایی شد
شب به چشمان تو آمد که تماشایی شد
.
شمس چشمان تو این قافیه را شیرین کرد
شاهد از غیب سراسیمه تو را تحسین کرد
.
چشم گرگی که به چشمان سـِتـَبرم زده ای
دلربایی که به افسانه ی صبرم زده ای
.
آن پلنگی که به آهو نظر انداخت منم
آنکه در بازی چشمان تو هی باخت منم
.
من که مستعمره ام ، شعله به جانم تو بکش
قصد فتحم کن و از زیر زبانم تو بکش
.
تو بگو، حرف به حرفش همه بر گردن من
قاتلم باش! بیا خیمه بزن بر تن من
.
با سرانگشت کمی معجزه کن روی تنم
زیر گوشم تو بخوان "عاشقِ عاشق شدنم"
.
بغلم کن، بغلم شوق رسیدن دارد
بوسه با طعم عسل لذت چیدن دارد
.
قدر یک جرعه بنوشان که به عرفان برسم
من از آغوش تو تا مُلک سلیمان برسم
.
لب من با هوس بوسه معطر شده است
تاب تندیس تو را دیده و کافر شده است
.
باغ انگور تو در فصل خزان گل دارد
بی سبب نیست که لبهای تو الکل دارد
.
ای بهاران همه افسون شده از عطر تنت
دو بلورین صدف آمیخته با پیرهنت
.
نیمه باز آن یقه و دلهره بر جان من است
بیش از این وا بشود، لحظه ی پایان من است
.
رشته کوه است و دلم حس پریدن دارد
هیبت قله از این فاصله دیدن دارد
.
تن بی تاب تو با وسوسه اش می ارزد
دکمه را باز نکن، دست خدا میلرزد
.
از همان شب که تراشید تو را زلزله شد
طرح اندام تو در هر دو جهان مسئله شد
.
تا که دستی به دماوند تو زد حیران شد
فتبارک که نه! انگار خدا شیطان شد
.
به گمانش همه را با تو هوایی بکند
ملکه باشی و او با تو خدایی بکند
.
ای لبت یکسره در وصف شکر، عین عسل
طرح اندام تو بی تابی هر بیت غزل
.
حضرت باکره، ای شاه خدایان جهان
ای خرامان شده از رقص تنت، چرخ زمان
.
دو قدم پیش بیا، حضرت منّانم باش
گره ها را بگشا، سارق ایمانم باش
.
روی شانه کمی از موی سیاهت بنشان
دل اگر رفت مهم نیست کنارم تو بمان
.
گره را باز بکن، روسری ات غمگین است
قصد عاشق کشی ات، رسم کدام آیین است؟
" تقدیم به شکوفه زیبای بهاری "
صبح آدم شدنم، حسرت حوا شدنت
.
آمدی، آمدنت صبر و قرارم شده بود
هر نفس داشتنت، دار و ندارم شده بود
.
لیلی , یکسره در قافیه پنهان شده ای
تو خداوند زمان بر تن انسان شده ای
.
به خدا خیره شدی مظهر زیبایی شد
شب به چشمان تو آمد که تماشایی شد
.
شمس چشمان تو این قافیه را شیرین کرد
شاهد از غیب سراسیمه تو را تحسین کرد
.
چشم گرگی که به چشمان سـِتـَبرم زده ای
دلربایی که به افسانه ی صبرم زده ای
.
آن پلنگی که به آهو نظر انداخت منم
آنکه در بازی چشمان تو هی باخت منم
.
من که مستعمره ام ، شعله به جانم تو بکش
قصد فتحم کن و از زیر زبانم تو بکش
.
تو بگو، حرف به حرفش همه بر گردن من
قاتلم باش! بیا خیمه بزن بر تن من
.
با سرانگشت کمی معجزه کن روی تنم
زیر گوشم تو بخوان "عاشقِ عاشق شدنم"
.
بغلم کن، بغلم شوق رسیدن دارد
بوسه با طعم عسل لذت چیدن دارد
.
قدر یک جرعه بنوشان که به عرفان برسم
من از آغوش تو تا مُلک سلیمان برسم
.
لب من با هوس بوسه معطر شده است
تاب تندیس تو را دیده و کافر شده است
.
باغ انگور تو در فصل خزان گل دارد
بی سبب نیست که لبهای تو الکل دارد
.
ای بهاران همه افسون شده از عطر تنت
دو بلورین صدف آمیخته با پیرهنت
.
نیمه باز آن یقه و دلهره بر جان من است
بیش از این وا بشود، لحظه ی پایان من است
.
رشته کوه است و دلم حس پریدن دارد
هیبت قله از این فاصله دیدن دارد
.
تن بی تاب تو با وسوسه اش می ارزد
دکمه را باز نکن، دست خدا میلرزد
.
از همان شب که تراشید تو را زلزله شد
طرح اندام تو در هر دو جهان مسئله شد
.
تا که دستی به دماوند تو زد حیران شد
فتبارک که نه! انگار خدا شیطان شد
.
به گمانش همه را با تو هوایی بکند
ملکه باشی و او با تو خدایی بکند
.
ای لبت یکسره در وصف شکر، عین عسل
طرح اندام تو بی تابی هر بیت غزل
.
حضرت باکره، ای شاه خدایان جهان
ای خرامان شده از رقص تنت، چرخ زمان
.
دو قدم پیش بیا، حضرت منّانم باش
گره ها را بگشا، سارق ایمانم باش
.
روی شانه کمی از موی سیاهت بنشان
دل اگر رفت مهم نیست کنارم تو بمان
.
گره را باز بکن، روسری ات غمگین است
قصد عاشق کشی ات، رسم کدام آیین است؟
" تقدیم به شکوفه زیبای بهاری "
۱۴.۳k
۱۴ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.