فیک جونگ کوک فصل۲ پارت۲۵
(دکتر اومد و کوک رو خوابوند رو تخت و بهش آرامبخش زد و مجدد بهش اون دستگاهی که باعث میشد کوک احتمال بهتر شدن حالش بیشتر بشه بهش وصل کرد که کوک دردش بیشتر شد و فقط آه و ناله میکرد)
+دکتر چیشده
چرا انقدر آه و ناله میکنه
:همونطور کا گفتم دستشون عفونت شدیدی داره و تا وقتی که حالشون بهتر نشه نمیتونم کاری کنیم بغیر از اینه با دارو جلوی پخش شدنش رو بگیریم الان هم بهش یک دستگاه وصل کردم که درصد بهتر شدن حالش رو میبره بالا ولی بخاطر ضعیف بودنشون درد زیادی دارن
+ممنون
از زبان ا/ت
دست جونگ سو رو محکم مثل چی کشیدمش بیرون داشت گریه میکرد ولی اهمیت ندادم که دیدم یونا و تهیونگ اومدن نامجون هم پشتشون بود جونگ سو رو بردم بیرون و یدونه محکم میخواستم بزنم رو دستش که تهیونگ جونگ سو رو برد و نامجون هم دست منو گرفت
&بیا منو بزن
اون بچه چیکار کرده مگه
هاااااان
درسته که اون دست پدرش رو گرفت ولی نمیدونست همچین اتفاقی میافته
اصلا میدونی اون تو این چند سال و چقدر عذاب کشیدهاون فقط یک سالش بود که تو رفتی و کوک مریض شد و فقط بخاطر تو و جونگ سو ادامه داد نمیدونی ی وقتایی میرفتم خونه ی تهیونگ زمانی که کوک بغلش خوابیده بود چجوری کوک رو بغل میکرد و گریه میکرد
لطفا یکم درکش کن
نامجون بغلم کرد و منم دیگه تحمل نداشتم و بغضم ترکید و گریه کردم و از جونگ سو معذرت خواهی کردم و بغلش کردم و بعد ۱۰دقیقه رفتیم تو بیمارستان
بچه ها الان ی پارت دیگه هم میزارم
به شرطی که خوب لایک کنید
+دکتر چیشده
چرا انقدر آه و ناله میکنه
:همونطور کا گفتم دستشون عفونت شدیدی داره و تا وقتی که حالشون بهتر نشه نمیتونم کاری کنیم بغیر از اینه با دارو جلوی پخش شدنش رو بگیریم الان هم بهش یک دستگاه وصل کردم که درصد بهتر شدن حالش رو میبره بالا ولی بخاطر ضعیف بودنشون درد زیادی دارن
+ممنون
از زبان ا/ت
دست جونگ سو رو محکم مثل چی کشیدمش بیرون داشت گریه میکرد ولی اهمیت ندادم که دیدم یونا و تهیونگ اومدن نامجون هم پشتشون بود جونگ سو رو بردم بیرون و یدونه محکم میخواستم بزنم رو دستش که تهیونگ جونگ سو رو برد و نامجون هم دست منو گرفت
&بیا منو بزن
اون بچه چیکار کرده مگه
هاااااان
درسته که اون دست پدرش رو گرفت ولی نمیدونست همچین اتفاقی میافته
اصلا میدونی اون تو این چند سال و چقدر عذاب کشیدهاون فقط یک سالش بود که تو رفتی و کوک مریض شد و فقط بخاطر تو و جونگ سو ادامه داد نمیدونی ی وقتایی میرفتم خونه ی تهیونگ زمانی که کوک بغلش خوابیده بود چجوری کوک رو بغل میکرد و گریه میکرد
لطفا یکم درکش کن
نامجون بغلم کرد و منم دیگه تحمل نداشتم و بغضم ترکید و گریه کردم و از جونگ سو معذرت خواهی کردم و بغلش کردم و بعد ۱۰دقیقه رفتیم تو بیمارستان
بچه ها الان ی پارت دیگه هم میزارم
به شرطی که خوب لایک کنید
۶۹.۱k
۳۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.