پارت 23
پارت 23
رامتین: نکن
دیگه نمی ترسیدم نمی دونم چرا
سرم بلند کردم لب شو بوسیدم
خودم با کاری که کردم شوکه شدم
داشت نگام می کرد
من: میشه رو پاشی
دستم گذاشت دور گردنش دستای خودش گذاشت دور کمرم چرخید الان من روش بودم
نشستم که بازوش دورم پچید
من: تو چرا اینقدر بزرگی
رامتین: بد
من: ولم کن
لبش گذاشت رو گردم می بوسید این اصلا با اون رامتینی که روز اول دیدم فرق می کرد
برگشتم طرفش که لبام بوسید منم همراهیش کردم که وحشی تر شد دستاش برد تو ی تاپم رو بدنم کشید دستاش
که صدای در اومد
فرشته: تو اتاقی رویا در باز کن
ازش جدا شدم
من: دارم لباس عوض می کنم تو برو منم میام
فرشته: من میرم انباری تو هم بعد بیا
من: باشه
رفت که چشام خورد به یه گشنه که انگار غذاش ازش گرفتن
خندم گرفت
من: تو چقدر شبیه توله سگی
رامتین: الان من میشم دوست پسرت دیگه
من: خیلی پروی
بلند شدم رفتم جلو ایینه موهام بستم تو باستن عزیزم عروسی بود رو صورتم اخم
من: هر چه سریعی تر برو نمی خواهم ببینمت دیگه
رامتین اومد جلو ایینه شکم شیش تیکه اش بد جور خود نمای می کرد
رامتین: برگرد برگرد
من: چیه ها
لبم بوسید
رامتین: تو فرشته میاین خونه من اوکی
من: نه بابا اون وقت چرا
رامتین: یک اینجا جای زندگی دوتا دختر نیست دوم فرشته خواهرم سوم تو هم دوست دخترمی
من: من کی قبول کردم
رامتین: من بودم که داشتم الان همراهی می کردم
من: خیلی بی ادبی
خجالت کشیدم خب ایش
رامتین: چهارم من دوست ندارم دوست دخترم جز بغل من جای دیگی بخوابه
خجالت کشیدم
من: اصلا فرشته قبول نمی کنه
رامتین: نقشه دارم
نقشه اش گفت
من: خیلی بی ادبی
رمان از زبان فرشته: @$%*
داشتم به مدارک حسین نگاه می کردم
بس الان سامیار و رامتین از بین مشکوک ها از بین میره و بین ادم خوبا میرن
که رویا اومد
من: چه عجب رویا تو متما که رامتین و سامیار هیچ کارن
رویا: باید بریم خونه رامتین ا
من: وات اون وقت چرا
رویا: خبب
رامتین: چون اون باردار
جوری برگشتم که صدای گردنم شنیدم
من: چی میگه رویا
رویا: راست میگه
بعد پشت کرد بهم
رامتین: ابجی داری عمه می شی
من الان باید خوشحال باشم یا ناراحت یا عصبی کدومشش خدایا من اخر از دست اینا دق می کنم
رامتین: رویا برو به خواهر شوهرت سلام کن
رویا: ببند اون گاله ابجی ببخشید من بهت خیانت کردم
زد زیر گریه
من: بس بابت این رامتین از مشکوکا انداختی بیرون
رویا: نه به جون خودش اون هیچ کاره بود وقتی هم زندان بودی چند بار هم دستور ملاقات داد اما لغو کردنش
من: باشه باشه
رامتین: چقدر عکس
رویا: سرت تو کار خودت باشه
رامتین: همه اینا تو این چند ماه در اوردین
رویا: به تو چه تو کی باشی
رامتین: بابای بچه ات
حالا دارن کل کل می کن
من: برین بیرونن
رامتین: ابجی تو که نمی خواهی رویا اینجا بچه به دنیا بیاره
رامتین: نکن
دیگه نمی ترسیدم نمی دونم چرا
سرم بلند کردم لب شو بوسیدم
خودم با کاری که کردم شوکه شدم
داشت نگام می کرد
من: میشه رو پاشی
دستم گذاشت دور گردنش دستای خودش گذاشت دور کمرم چرخید الان من روش بودم
نشستم که بازوش دورم پچید
من: تو چرا اینقدر بزرگی
رامتین: بد
من: ولم کن
لبش گذاشت رو گردم می بوسید این اصلا با اون رامتینی که روز اول دیدم فرق می کرد
برگشتم طرفش که لبام بوسید منم همراهیش کردم که وحشی تر شد دستاش برد تو ی تاپم رو بدنم کشید دستاش
که صدای در اومد
فرشته: تو اتاقی رویا در باز کن
ازش جدا شدم
من: دارم لباس عوض می کنم تو برو منم میام
فرشته: من میرم انباری تو هم بعد بیا
من: باشه
رفت که چشام خورد به یه گشنه که انگار غذاش ازش گرفتن
خندم گرفت
من: تو چقدر شبیه توله سگی
رامتین: الان من میشم دوست پسرت دیگه
من: خیلی پروی
بلند شدم رفتم جلو ایینه موهام بستم تو باستن عزیزم عروسی بود رو صورتم اخم
من: هر چه سریعی تر برو نمی خواهم ببینمت دیگه
رامتین اومد جلو ایینه شکم شیش تیکه اش بد جور خود نمای می کرد
رامتین: برگرد برگرد
من: چیه ها
لبم بوسید
رامتین: تو فرشته میاین خونه من اوکی
من: نه بابا اون وقت چرا
رامتین: یک اینجا جای زندگی دوتا دختر نیست دوم فرشته خواهرم سوم تو هم دوست دخترمی
من: من کی قبول کردم
رامتین: من بودم که داشتم الان همراهی می کردم
من: خیلی بی ادبی
خجالت کشیدم خب ایش
رامتین: چهارم من دوست ندارم دوست دخترم جز بغل من جای دیگی بخوابه
خجالت کشیدم
من: اصلا فرشته قبول نمی کنه
رامتین: نقشه دارم
نقشه اش گفت
من: خیلی بی ادبی
رمان از زبان فرشته: @$%*
داشتم به مدارک حسین نگاه می کردم
بس الان سامیار و رامتین از بین مشکوک ها از بین میره و بین ادم خوبا میرن
که رویا اومد
من: چه عجب رویا تو متما که رامتین و سامیار هیچ کارن
رویا: باید بریم خونه رامتین ا
من: وات اون وقت چرا
رویا: خبب
رامتین: چون اون باردار
جوری برگشتم که صدای گردنم شنیدم
من: چی میگه رویا
رویا: راست میگه
بعد پشت کرد بهم
رامتین: ابجی داری عمه می شی
من الان باید خوشحال باشم یا ناراحت یا عصبی کدومشش خدایا من اخر از دست اینا دق می کنم
رامتین: رویا برو به خواهر شوهرت سلام کن
رویا: ببند اون گاله ابجی ببخشید من بهت خیانت کردم
زد زیر گریه
من: بس بابت این رامتین از مشکوکا انداختی بیرون
رویا: نه به جون خودش اون هیچ کاره بود وقتی هم زندان بودی چند بار هم دستور ملاقات داد اما لغو کردنش
من: باشه باشه
رامتین: چقدر عکس
رویا: سرت تو کار خودت باشه
رامتین: همه اینا تو این چند ماه در اوردین
رویا: به تو چه تو کی باشی
رامتین: بابای بچه ات
حالا دارن کل کل می کن
من: برین بیرونن
رامتین: ابجی تو که نمی خواهی رویا اینجا بچه به دنیا بیاره
۶.۱k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.