فیک شوگا عشق ناتمام
فیک شوگا عشق ناتمام
(پارت۱۱)
از زبان ات
رفتم توی اتاقم بالاخره از خودم یه زندگی جدا دارم خورد توی ذوقم اوه نه منشش ماه باید پیش شوگا باشم این خیلی بدهباید یکاری کنمکهبیامبیرونمن از یه خانوادهمتوسطم پس اونهمهپول روندارم بهش بدمولی باید بیام بیرون سرمو گذاشتم نفهمیدم کی خوابم برد یه خواب ترسناک دیدم فورا از خواب بلند شدم به ساعت نگاه اوه داره دیرم میشه سریع اماده شدم رفتم خونه شوگا بعد باهم رفتیم فرودگاه توی هوا پیما نشسته بودم استرس داشتم شوگا گفت چیشده گفتم هیچی گفت دهنت میگه نمیترسم ولی چهرت میگه خیلی حالت بده گفتم تا حالا سوار هواپیما نشدم خو میترسم شوگا گفت با هر لحظش داره حالت بدتر میشه میخوای کنسل کنم گفتمنه ولی میشه ی خواهشی ازت بکنم گفت بگوگفتمدستمو بگیر گفت باشه
از زبان شوگا
با هر یه لحظه که پیش میرفتیم دستمو محکم تر فشار میداد موقع فرود اومدن هواپیما دستمو گرفتبا تما وجود گاز زد توی هواپیما پر مسافر بود رفتیم هتل سرش پایین بود اون رفت توی اتاقش منم رفتم توی اتاقم داشتم به دستم که کبود کرده بود نگاه میکردم چقدر درد میکنهمگه سوزن توی دهنش رفتم جلوی در اتاق زنگ زدم به ات گفتم درو بازکن وقتی در باز کرد بازم نمیزاشت قیافشو ببینم گفتم خیلی خوب بخشیدمت گفت نمیخواستم اینجوری بشه معذرت میخوام سعی کردم کنترل کنم گفتم مگه خوناشامی دختر کهنتونستی کنترل کنی به هر حال استراحت کن فردا جلسه داریم
(پارت۱۱)
از زبان ات
رفتم توی اتاقم بالاخره از خودم یه زندگی جدا دارم خورد توی ذوقم اوه نه منشش ماه باید پیش شوگا باشم این خیلی بدهباید یکاری کنمکهبیامبیرونمن از یه خانوادهمتوسطم پس اونهمهپول روندارم بهش بدمولی باید بیام بیرون سرمو گذاشتم نفهمیدم کی خوابم برد یه خواب ترسناک دیدم فورا از خواب بلند شدم به ساعت نگاه اوه داره دیرم میشه سریع اماده شدم رفتم خونه شوگا بعد باهم رفتیم فرودگاه توی هوا پیما نشسته بودم استرس داشتم شوگا گفت چیشده گفتم هیچی گفت دهنت میگه نمیترسم ولی چهرت میگه خیلی حالت بده گفتم تا حالا سوار هواپیما نشدم خو میترسم شوگا گفت با هر لحظش داره حالت بدتر میشه میخوای کنسل کنم گفتمنه ولی میشه ی خواهشی ازت بکنم گفت بگوگفتمدستمو بگیر گفت باشه
از زبان شوگا
با هر یه لحظه که پیش میرفتیم دستمو محکم تر فشار میداد موقع فرود اومدن هواپیما دستمو گرفتبا تما وجود گاز زد توی هواپیما پر مسافر بود رفتیم هتل سرش پایین بود اون رفت توی اتاقش منم رفتم توی اتاقم داشتم به دستم که کبود کرده بود نگاه میکردم چقدر درد میکنهمگه سوزن توی دهنش رفتم جلوی در اتاق زنگ زدم به ات گفتم درو بازکن وقتی در باز کرد بازم نمیزاشت قیافشو ببینم گفتم خیلی خوب بخشیدمت گفت نمیخواستم اینجوری بشه معذرت میخوام سعی کردم کنترل کنم گفتم مگه خوناشامی دختر کهنتونستی کنترل کنی به هر حال استراحت کن فردا جلسه داریم
۳.۸k
۰۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.