وانشات "در یک لحظه"
وانشات "در یک لحظه"
pt: 1
با الارم ساعتم بیدار شدم ساعت هشت بود
رفتم سورتمو شستم لباسمو عوض کردم و رفتم پایین تا
صبحانه بخورم رفتم فروشگاه
داشتم زمین رو تمیز میکردم یه نگاه به گوشیم انداختم ساعت هفت بود
کارم که تموم شد
میخواستم تاکسی بگیرم که حتی یه تاکسی هم رد نشد
تو راه خونه بودم دیدم یه جسد تو یه کوچه باریکه
زنگ زدم پلیس و زود از اونجا دور شدم
شام خوردم مسواک زدمو لباس خوابمو پوشیدمو رفتم رو تختم خوابم برد
فردا صبح میخواستم برم فروشگاه که یکی دست رو شونم گذاشتو
یه کیسه گذاشت رو سرم
یهو پرتم کردن تو یه ماشین سرم محکم خورد به در ماشین از سرم خون میومد
ا.ت: ولم کن عوضی چرا منو آوردی اینجا*داد
کوک: خفه*داد
ا.ت: نمی خوام ولم کن*گریه
ویو *ا.ت
بیصدا گریه میکردم که کیسه رو از رو سرم برداشت
لامصب خیلی جذاب بود با دیدنش گریه هام قطع شد
نه ا.ت گولشو نخور
مو هام رو گرفت و از ماشین کشیدم بیرون
ا.ت: آخ ولم کن عوضی آخ*داد
منو کشید تو یه زیر زمین با زنجیر دست و پام رو بست خیلی خیلی محکم
بست دردم اومد
رفت سمت شلاق با ضربه اول و دوم بدنم بی حس شده بود
فقط گریه میکردم چند بار سعی کردم خودمو آزاد کنم ولی نتونستم
وقتی که فهمید بدنم بی حس شده رفت یه لوله آهن آورد با اون خیلی دردم اومد
ا.ت: جیغ*گریه(نویسنده: خودتون تصور کنید دیگه)
صدام توی کل خونه میپیچید داشت به طرف در می رفت
ا.ت: آخه من چه گناهی کردم *داد
نباید داد میزدم دوباره رفت سمت اون لوله آهنیه گرمش کرد اومد به طرفم
ا.ت: تروخدا نه التماست میکنم لطفا اینکارو نکن*داد و گریع
گوش نمی کرد
لوله رو به کمرم زد یه جیغ کشیدم و بیهوش شدم
وقتی به هوش اومدم زخمام باند پیچی شده بودن
کمرم خیلی درد میکرد که یهو در اتاق باز شد
اگع دوست نداشتید بگید پاکش کنم❤
اگع هم دوست داشتید بگید بقیه قسمت هاشم بزارم ❤
لایک کنید دیگه لامصبا
وگرنه همه رو*****🔞
pt: 1
با الارم ساعتم بیدار شدم ساعت هشت بود
رفتم سورتمو شستم لباسمو عوض کردم و رفتم پایین تا
صبحانه بخورم رفتم فروشگاه
داشتم زمین رو تمیز میکردم یه نگاه به گوشیم انداختم ساعت هفت بود
کارم که تموم شد
میخواستم تاکسی بگیرم که حتی یه تاکسی هم رد نشد
تو راه خونه بودم دیدم یه جسد تو یه کوچه باریکه
زنگ زدم پلیس و زود از اونجا دور شدم
شام خوردم مسواک زدمو لباس خوابمو پوشیدمو رفتم رو تختم خوابم برد
فردا صبح میخواستم برم فروشگاه که یکی دست رو شونم گذاشتو
یه کیسه گذاشت رو سرم
یهو پرتم کردن تو یه ماشین سرم محکم خورد به در ماشین از سرم خون میومد
ا.ت: ولم کن عوضی چرا منو آوردی اینجا*داد
کوک: خفه*داد
ا.ت: نمی خوام ولم کن*گریه
ویو *ا.ت
بیصدا گریه میکردم که کیسه رو از رو سرم برداشت
لامصب خیلی جذاب بود با دیدنش گریه هام قطع شد
نه ا.ت گولشو نخور
مو هام رو گرفت و از ماشین کشیدم بیرون
ا.ت: آخ ولم کن عوضی آخ*داد
منو کشید تو یه زیر زمین با زنجیر دست و پام رو بست خیلی خیلی محکم
بست دردم اومد
رفت سمت شلاق با ضربه اول و دوم بدنم بی حس شده بود
فقط گریه میکردم چند بار سعی کردم خودمو آزاد کنم ولی نتونستم
وقتی که فهمید بدنم بی حس شده رفت یه لوله آهن آورد با اون خیلی دردم اومد
ا.ت: جیغ*گریه(نویسنده: خودتون تصور کنید دیگه)
صدام توی کل خونه میپیچید داشت به طرف در می رفت
ا.ت: آخه من چه گناهی کردم *داد
نباید داد میزدم دوباره رفت سمت اون لوله آهنیه گرمش کرد اومد به طرفم
ا.ت: تروخدا نه التماست میکنم لطفا اینکارو نکن*داد و گریع
گوش نمی کرد
لوله رو به کمرم زد یه جیغ کشیدم و بیهوش شدم
وقتی به هوش اومدم زخمام باند پیچی شده بودن
کمرم خیلی درد میکرد که یهو در اتاق باز شد
اگع دوست نداشتید بگید پاکش کنم❤
اگع هم دوست داشتید بگید بقیه قسمت هاشم بزارم ❤
لایک کنید دیگه لامصبا
وگرنه همه رو*****🔞
۴۵.۸k
۰۵ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.