پارت سه
طبق یک کتاب
p3
یونگی:کوچی کوچولو سلام
جیمین:من دیگه بزرگ شدم هیونگ
ات و جینا:ولی همچنان ازش کوچک تری
.مهمونی رو گرفتن و مهمونا رفتن.
تینا:خانم پارک میشه از ما یه عکس بگیرین
مامان جیمین:چشم دخترم
.همه در حال بحث تینا روش به مامان جیمین و مامان جیمین عکس میگیره.
ات:وایسا صدا چیه
یونگی:الاغ صدای بارونه
ات:بای من رفتم
تینا:رزی بیا اینو ببین
رزی:واو همه مون سم شدیم حتی تو
تینا:ولی ات و جیمین یکی کیوت و یکی جذاب شدن
رزی:تینا میخوای با داداشم ازدواج کنی
تینا:نه من نمیخواهم
ات:خب با داداشم من چی(داد و خیس)
تینا:ات چرا خیسی
ات:زیر بارون هستم
او یادم رفت شماهم بیاین
همه به غیر از جیمین:باشه
یونگی:تو نمیای
جیمین: بزار برم بالا کار دارم
.همه رفتن بیرون.
ات:های نامزد رزی بیا اینجا
ته:چته
ات:نظرت چیه داداشم با خواهرت ازدواج کنه
ته:مخالفم
ات تو خیس نمیشی همه با چتر اومدن ولی تو بدون چتر
ات:من تو ماشینم چتر هست ولی نمی خواهم ازش استفاده کنم چون زیر بارون بهتره
یونگی:ات نمیخوای امشب بیای عمارت من
ات:نه میخوام تو خونه خودم باشم
شماها خوش بگذرانید من دارم میرم خونه فردا کلی کار دارم
همه: خداحافظ
.ات رفت.
ویو ات
دیگه از زیر بارون بودن خسته شده بودم رفتم سوار ماشینم شد و رفتم وسطای جاده ولی وایسادم خیلی دلم میخواست کتاب بخونم ولی کتابمو نیاورده بودم پس تصمیم گرفتم برای خودم خوراکی بخرم رفتم خوراکی خرید و اومدم خونه وسیله هارو همه جای خونه ریختم و رفتم خوابیدم صبح بلند شدم و کالای مربوطه رو کردم و رفتم شرکت عجیبه رئیس هنوز نیومده بود پس رفتم کارامو کردم که یه خانومه اومد گفت
یونا:اهای دختر جون جلسه داریم بدو بیا
ات:اومدم
.رفتن جلسه.
جیمین:چان همه رو دوباره معرفی کن
چان:خانم مین این بچه های که اینجا هستند زیر دست تواند هر کاری داشتی اینا انجام میدن به غیر از یونا اون فقط کارای رئیس رو میکنم
ات: ممنون
هان:چه دختر جذابی
هانول: خفه هان با رئیست درست صحبت کن
سلام خانم مین من جانگ هانول هستم
.همه خودشونو معرفی کردن.
یونا:سلام منم چوی یونا هستم
ات:ممنون که همتون خودتو معرفی کردین
چان:جلسه تمامه وقته ناهار شد
ات:خانم جانگ من اینجا رو نمیشناسم میشه بیشتر بهم معرفی کنی
هانول:بهم بگین هانول خانم
بله میشه
خب گوش کنید اون یونا رو میبینی اون هر شب زیر خواب هان هست رئیسم خیلی با ادما سرده ولی اون یونا رو دوست داره و نمیدونه یونا چه هرزه ای هست و ....
ات:واو چه بد
ویو جیمین
امروز قرار بود به یونگی زنگ بزنم بیاد شرکت ولی اول جلسه داشتم بعد از تمام شدن جلسه زنگ زدم یونگی که بیاد اون قبول کرد ولی موقع اومدنش صدا دعوا شنیدم
ات:وایسا خانم هانول اون کیه یونا داره باهاش لاس میزنه
هانول:
p3
یونگی:کوچی کوچولو سلام
جیمین:من دیگه بزرگ شدم هیونگ
ات و جینا:ولی همچنان ازش کوچک تری
.مهمونی رو گرفتن و مهمونا رفتن.
تینا:خانم پارک میشه از ما یه عکس بگیرین
مامان جیمین:چشم دخترم
.همه در حال بحث تینا روش به مامان جیمین و مامان جیمین عکس میگیره.
ات:وایسا صدا چیه
یونگی:الاغ صدای بارونه
ات:بای من رفتم
تینا:رزی بیا اینو ببین
رزی:واو همه مون سم شدیم حتی تو
تینا:ولی ات و جیمین یکی کیوت و یکی جذاب شدن
رزی:تینا میخوای با داداشم ازدواج کنی
تینا:نه من نمیخواهم
ات:خب با داداشم من چی(داد و خیس)
تینا:ات چرا خیسی
ات:زیر بارون هستم
او یادم رفت شماهم بیاین
همه به غیر از جیمین:باشه
یونگی:تو نمیای
جیمین: بزار برم بالا کار دارم
.همه رفتن بیرون.
ات:های نامزد رزی بیا اینجا
ته:چته
ات:نظرت چیه داداشم با خواهرت ازدواج کنه
ته:مخالفم
ات تو خیس نمیشی همه با چتر اومدن ولی تو بدون چتر
ات:من تو ماشینم چتر هست ولی نمی خواهم ازش استفاده کنم چون زیر بارون بهتره
یونگی:ات نمیخوای امشب بیای عمارت من
ات:نه میخوام تو خونه خودم باشم
شماها خوش بگذرانید من دارم میرم خونه فردا کلی کار دارم
همه: خداحافظ
.ات رفت.
ویو ات
دیگه از زیر بارون بودن خسته شده بودم رفتم سوار ماشینم شد و رفتم وسطای جاده ولی وایسادم خیلی دلم میخواست کتاب بخونم ولی کتابمو نیاورده بودم پس تصمیم گرفتم برای خودم خوراکی بخرم رفتم خوراکی خرید و اومدم خونه وسیله هارو همه جای خونه ریختم و رفتم خوابیدم صبح بلند شدم و کالای مربوطه رو کردم و رفتم شرکت عجیبه رئیس هنوز نیومده بود پس رفتم کارامو کردم که یه خانومه اومد گفت
یونا:اهای دختر جون جلسه داریم بدو بیا
ات:اومدم
.رفتن جلسه.
جیمین:چان همه رو دوباره معرفی کن
چان:خانم مین این بچه های که اینجا هستند زیر دست تواند هر کاری داشتی اینا انجام میدن به غیر از یونا اون فقط کارای رئیس رو میکنم
ات: ممنون
هان:چه دختر جذابی
هانول: خفه هان با رئیست درست صحبت کن
سلام خانم مین من جانگ هانول هستم
.همه خودشونو معرفی کردن.
یونا:سلام منم چوی یونا هستم
ات:ممنون که همتون خودتو معرفی کردین
چان:جلسه تمامه وقته ناهار شد
ات:خانم جانگ من اینجا رو نمیشناسم میشه بیشتر بهم معرفی کنی
هانول:بهم بگین هانول خانم
بله میشه
خب گوش کنید اون یونا رو میبینی اون هر شب زیر خواب هان هست رئیسم خیلی با ادما سرده ولی اون یونا رو دوست داره و نمیدونه یونا چه هرزه ای هست و ....
ات:واو چه بد
ویو جیمین
امروز قرار بود به یونگی زنگ بزنم بیاد شرکت ولی اول جلسه داشتم بعد از تمام شدن جلسه زنگ زدم یونگی که بیاد اون قبول کرد ولی موقع اومدنش صدا دعوا شنیدم
ات:وایسا خانم هانول اون کیه یونا داره باهاش لاس میزنه
هانول:
۲.۴k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.